روزی که تو را به دست آوردم احساس میکردم فاتح دنیا منم ...
آنروز نمیدانستم که روزی که تو میروی دنیا تمام سازه های مخوفش
را بیتفاوت به اینکه روزی فاتحش بودم بر روی ویرانه های دلم خواهد ساخت و پرچمی سیاه
به نشانه ی فتح این ویرانه بر دلم خواهد زد.
و من مات و مبهوت صد بار میگویم :چرا لذت این فتح اینقدر کوتاه بود؟........
اوووووووووووووووووول!
الهیییییییییییییی
علی جونم
مرسی از اومدنت
بعضی موقع ها من هم یک چیزی رو یا با یک کسی دوست میشم فکر می کنم خوشبخت ترین ادم روی دنیا هستم
علی جون کاش معنیشو میفهمیدم
مریم گل من
از فتحت خوشحال باش
چون طول زندگی مهم نیست اونچه که اهمیت داره عرض زندگیه
سلاممم مریم جان
جدا کاش یکی جواب این جور سوالای سخت رو بلد بود.....
باز هم خوبه لذت فتح رو چشیدی هر چند کوتاه...
بعضی طولانی عمر می کنند دریغ از یک فتح لذت بخش شاید.....
همیشه عمر خوشیام کوتاه بوده
کوتاه نبوده مریم جان
همیشگی و جاوید بوده
کلا عمر خوشی کوتاهه مریمی...برای همه همینطوره....خیلیا که اصلا مزه مزه هم نکردن اون عشقی رو که تو تجربه کردی...اون همسفری و همدلی رو...شاید خیلیا بگن به درد الانش نمی ارزه...ولی من میگم می ارزه...داشتن و چشیدنش بهتر از نچشیدنش به خاطر ترس از دست دادنشه.......
عمر کوتاه این فتح رو به عشق بزرگ خودت و شیرزاد ببخش عزیزم....
مریم جانم.........................حق داری عزیزم حق داری وقتی پست بزرگراه رو خونده بودم با خودم گفته بودم خوش به حال زنی که کنار این دلاوره............اما تا چشم به هم بزنی دنیا به اخر راهش رسیده.......
لذت فتح شاید کوتاه بوده باشه برات اما یاد و خاطره اش همیشه همراهت هست. تو همیشه یه داستان محشر برای تعریف کردن داری.
سلام مریم بانو
از خیلی وقت پیش وبلاگ دوستان رو میخوندم جوگیریات و کر گدن و دکولته بانو و مهربان و....
ولی همیشه خاموش بودم
گفتن نداره ولی برای فوت جناب شیرزاد سه روز گریه کردم با اینکه نمیشناختمشون ولی یه حسی از مردونگیشون برام میگفت .
یادمه روزی که صدای بچه ها رو ضبط کرده بودن که با ایشون حرف بزنن انقدر تو اداره گریه کردم که حالم بد شد.
خواهر من مثل شماست در عنفوان جوونی همسفرش رو از دست داد و امروز که ۷ سال از اون ماجرا میگذره یه ذره هم از عشقشون کم نشده .
امروز باز خوندمتون و گریه کردم . داغتون رو حس میکنم خواستم بگم صبوری کنید و سعی کنید که با نزدیکی به خدا و غسل صبر کردن و هر کاری که آرومتون میکنه سعی کنید روحیتون رو حفظ کنید.
میدونم همه این کارهارو بلدید ولی من گفتم که خودم آروم بشم .دوست دارم شادیهاتو رو بخونم توی این وبلاگ.
خواهر قشنگم سرتون رو درد آوردم ولی امروز دیگه اشک امونمو برید نتونستم خاموش بشینم.
دنیا رو براتون شاد شاد و شادی رو دنیا دنیا آرزومندم(گل)
هر چند کوتاه. هرچند با تلخ ترین پایان یه نیگا به گذشته ات بنداز. تو با کسی بودی، که خیلیا آرزوی بودن باهاشو داشتن.
شاید الان دیگه کسی به حالت غبطه نخوره اما به خاطرات چرا...
مریم جان سلام
آروم باش ؛ فکر نکن تو تنهایی
به خدا این مصیبت کمر خیلیها رو خم کرده ؛ ولی ...........
تو و مادرش رو بیشتر از تموم آدمایی که دور وبرش بودن ؛تحت
تاثیر قرار داده و بیشترین لطمه رو به شما زده
تموم اینارو میگم که بدونی از عمق این ضایعه بیخبر نیستم
و با تموم وجود حسش میکنم
اما مریم جان ؛ تا حالا کسی رو ندیدی که با هم زندگی کنن و
هیچ ارتباط کلامی و حسی نسبت به هم نداشته باشن
یعنی با هم باشن و جدا از هم
و برعکس کسانی مثل شما دو نفر که بارها به خاطر
ماموریتهایی که اون میرفت ؛ همدیگه رو نمیدیدین ولی باهم
بودین ؛ اون حس و حال همیشه با تو و اون بود
چه وقتی که اون پیش تو بود و یا مدتها بنا به هر دلیلی میرفت
تو اونو پهلوی خودت داشتی و حس میکردی
حالا از وقتی که جسم اون از این دنیای کثیف رفته و روح پاکش
همیشه با تو هست آیا بیشتر از همیشه دوستش نداری ؟؟
شدت علاقه تو به اون بیشتر از پیش نشده ؟
لذتی که تو فراق هست رو نمیشه تو وصال پیدا کرد
پس با عشق اون بمون و با عشق خودت بساز
صبور باش
دلتنگیهای تو برای عشقت طبیعیه و دلت رو صاف میکنه
و
شکیباییه تو ؛ روح اونو در کنار تو به آرامش میرسونه
قربون تو برم که تموم این سختیهارو باید یه تنه به دوش بکشی
اما ....
به هر حال باد میوزد
و تو .....
میتوانی در مقابلش هم دیوار بسازی
و هم ......
آسیاب بادی
تصمیم با خود توست
صبور باش و با عشق خودت باش ؛ تا به آرامش برسه
سلام
فقط میگم خوندمتون و اینکه حس این پست مثه همه ی پستای قبلتون بم منتقل شد و نتیجش شد یه قفل به دهنم . یه آه از ته ته ته قلبم، دیگه نمیدونم چی بگم؟
مریم تو یک فاتح بودی نه یک خسته نشسته در پای کوه
سلام مریم عزیزم
میدونی مریم جون من فک میکنم باید به فتحت افتخار کنی خانومم
تو باید خوشحال باشی چون لذت یه فتح هرچند کوتاه ولی خوب خیلی بهتر از ی فتح طولانی ولی نه چندان جالبه
......انگار دنیا همیشه حریصه...حریص گرفتن خوشیها...حریص گرفتن تموم لذت ها....
بمیرم برای دلت...مریم جان....بمیرم...
به قول دوستمون باز هم خداروشکر که لذت بودن در کنارش رو هرچند کوتاه تجربه کردی....
از تمام خوشیها حداقل خاطراتش رو داری....هیچکس نمیتونه اونا رو ازت بگیره حتی خود خدا...
خاطراتش فقط مال توست عزیزدلم....
برای سبک کردن این غم سنگین ، کار زیادی از دست من و هیچکس بر نمی یاد .
با تمام وجودم برات صبوری آرزو می کنم ، مریم عزیز .و مطمئنم روزی پاسخ این همه عشق پاک رو دریافت خواهی کرد .
شقایق ، بهترین تصمیمی بود که گرفتی .
امیدوارم همیشه سلامت وسر بلند باشی .
سلام مریم بانو...
یاد باد آن که سرکوی توام منزل بود
دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
...
راستی خاتم فیروزه بواسحاقی
خوش درخشید... ولی دولت مستعجل بود...
سلام
منم با شازده بانو به شدت موافقم
دنیا بی رحمتر از اونه که فکرش رو میکنیم .
اما حتما تو فاتحی ، نشونش هم روزهای قشنگیه که با هم داشتین ، هرچند کوتاه اما عمیق
هنوز فاتح تویی!!!
شاید لذتی که از همین زندگی کوتاه بردی کسی در پنجاه زندگی نبرده باشه
زندگی به تعداد نفسهایی که میکشیم نیست مریمی به تعداد دفعاتیه که از عشق از شوق از شادی... نفسمون بند اومده....
سلام مریم جان
خوش به حالت که لذت فتح عشقو چشیدی و الان در نبود جسم شیرزاد میتونی با یاداوری خاطرات قشنگ و شیرین عشقت خودتو سیراب کنی خودتو بزار جای اونایی که خیال فتح قله عشقو داشتن و به دره تاریک نفرت سقوط کردن و از گذشته جز لکه های سیاه و انزجار چیزی براشون نمونده.
نمی گم راهی رو که در پیش داری سخت و طاقت فرسا نیست خیلی خیلللللللللللللللللللللللی سخته و همیشه و هرلحظه برات صبر و آرامش آرزو می کنم اما هر وقت خسته شدی با یاداوری تجربه قشنگ عشق ابدی خودت و شیرزاد میتونی انرژی بگیری و اینو بدون که تا اخر این راه تو همچنان فاتح قله عشق شیرزادی و این تنها سرمایه و منبع انرژی تو برای ادامه این راه سخت و دشواره پس قدر این سرمایه رو بدونو مقاوم باش.
سلام دوست آشنام
نمیدونم چرا حس میکنم خیلی از نزدیک میشناسمت
سعیمو میکنم دوست خوبم
سلام عزیزم ...این دو پستت رو با هم خوندم ..خیلی حرفا برای گفتن دارم ولی خیلی حرفا زمان داره گفتنش ..عمر خوشی های دنیا کوتاهه ولی خوشحال باش که خوشیت جاودانه و پایدار مونده و خواهد موند .....از دست دادن سخته ولی بازم خوشحال باش شجاعانه از دستش دادی و عشقت تو دلت جاودان موند و نمرد ..مرگ عشق خیلی دردناکه خیلی ...صبور باش عزیزم و سالهای نفس کشیدنت رو سلامت بدار ...
خوبه نوشن برات بنویس از لحظات قشنگت ...روحش شاد ..
همه ی خوبیها و افتخارها برای او شد و تنهایی ها و دردها برای من
این شد سهم من
ممنونم از اومدنت
مطمئن باش که تو هنوز هم فاتح ِ تمام قله های خوشبختی هستی...
اما در مورد کوتاه بودن عمر خوشی و اینکه می تونست بیشتر باشه، هر چی بخوام بگم زر مفته ... هرچند واقعا درسته که کیفیت مهمه نه کمیت ، اما چرا نشه که مدت بیشتری با اون کیفیت زندگی کرد؟
الهی من قربون شما برم که حرف میزنی من آروم میگیرم
با تو غمام یادم میره بخدا عزیز دلم
همیشه همینه
شیرینی های زندگی کوتاه هستن
و شادی هاش زودگذر
حیف که وقتی که باید اینو نمی فهمیم
همیشه دیر میشه
به به
ببینید کی اینجاست
آره کیامهر جان
ولی چرا بعضی از زندگیارو میبینی که تا ابد خوشن و بعضی از آدما هم همیشه بدبختن
عمر خوشی اونا که همش بد میارن میره برای اونایی که همیشه خوشن
شیرزاد به موقع فهمید که زمین پست ترین جای عالمه
سرافراز کردین استاد
پرواز هم دیگر رویای آن پرنده نبود
دانه دانه پرهایش را چید
تا بر این بالش خواب دیگری ببیند
«گروس عبدالملیکان»
موسیقی عجیبیست مرگ/ بلند میشوی/ و چنان آرام و نرم میرقصی/ که دیگر هیچکس/ تو را نمیبیند
«گروس عبدالملکیان»
دوستای خوبم کامنتایی که جواب داده نشده از جایی که تایم کم داشتم تایید شده
شرمنده ی همه ی دوستای گلم هستم
مریم جان من خصوصی یه بارواست یسری
چیزارونوشته بودم.فک کنم بهت نرسیده
اگه خوندیشون یخبر این جااااااابهم بده
راستی ببال بخودت که همون چندین
سال فااااتح دنیابودی.نه مثل....که
باداااااااشتن زندگی چهل و اندی
سالشون هنوزم که هنوووووزه
درخت زندگیشون بااا یه تلنگر
کوچیک اون چناااااان تکونی
میخوره که انگاااااار میخواد
ریشه هاش از جا در بیاد
خ.ص.و.ص.ی ی ی..
یاحق...
آواجونم میخوام بهت زنگ بزنم
میخوام صداتو بشنوم
احتمالا همین فردا
خیلی دوست دارم
مطئمنی حقیقت همینی هست که میبینی؟
راستش ماهی جونم مغزم دیگه اینروزا بهم اجازه نمیده بیشتر از اینو ببینم
هیچ دید و امیدی به آینده ندارم
عمر خوشی کوتاهه عزیز من چی بگم که همین خوشی کوتاه رو هم خدا نصیبم نکرده...
نمیدونم
چرا یه دفعه همه ی خوشیها نصیب یکی میشه و بدبختیها برای یکی دیگه
واقعا نمیدونم
سلام مریم جان!
از طریق چند تا وب اومدم وبت!
شاید اشکی که توی چشمام جمع میشه توانایی اش از زبونم بیشتر باشه...نمی دونم...ولی دوست دارم یه چیزی می گفتم...یه کاری می کردم تا یه کوچولو دلت شاد بشه و کمک می کردم
خودمم نمی فهمم چی میگم!
خوش اومدی عزیزم
خوشحال میشم کنارم بمونی
جشن تولد شیرزاد عزیز
آقا حبیب من ممنونم از لطف و مهر زیادتون که لحظه لحظه کنار من و شیرزادم بودید و هستید
خیلی زحمت کشیدید
خیلی
سلام
کوهنورد را به فتحش می شناسند نه به در قله ماندنش
در هر ارتفاعی که باشی فاتحی حتی اگر از روزی که قله را فتح کردی هزار سال گذشته باشد
بی خیال دنیا
.
.
خوبی خانم؟
رو به راهی نازنین؟
سلام
ببخشیدا اما من متن "لحظه ی دیدار..... " را در وبلاگم کپی کردم + یک متن دیگه که شاید خونده باشین
اگر دوست ندارین بگین تا سریع پاکش کنم
روحش شاد
هیچ اشکالی نداره بهزاد جان
خوشحالم میشم
سلام.همین الان از طریق چندتا وب دیگه اینجارو پیدا کردم...نمی دونم چی بگم بجز اینکه از همون لحظه ای که شروع کردم به خوندم تا وقتی که تموم شد اشک ریختم و گریه کردم...واسه دل تو...واسه تنهاییت...واسه همه ی اون خاطرات که میدونم هنوزم به روشنیه روز اوله...واسه خودم... واسه تنهاییام...واسه خاطراتی که باهاشون زندگی می کنم...
ولی مریم جون.خانمی.گلم تو از من خوشبختری خیلی خوش بخت تر!تو شیرزاد و داشتی که عاشقت بود و هست...ولی من...من عاشق بودم ولی عاشقم نبود...
این وسط من باختم ولی تو فاتحی...خوش به حالت مریمی!
سلام دوست مهربونم
عزیز دلم هممون یه جوری درگیریم
یکی از حسرت و یکی با نفرت
هیچ کدوممون برنده نمیشیم
دوست دارم اگه کمکی از دستم بر میاد برات انجام بدم عزیزم