سلام شیرزادم
سلام مهربونم
سلام مرد من
امشب اومدم تا شکایت کنم
خودت بهم یاد دادی و گفتی هر وقت دلت پر بود حرف بزن مریم
خودت گفتی مریم اگر دلت پر باشه و حرف نزنی این میشه برات یه گره تو دلت که هیچ وقت باز نمیشه و روز بروز کورتر میشه
اومدم حرف بزنم
اومدم اشک بریزم و حرف بزنم
اومدم داد بزنم و از گلایه ها و حسرتام بگم
گوش کن و شکایتامو بشنو
اومدم بگم شاکیم ازت بخاطر روزایی که مریض میشم و تو نیستی که مرخصی بگیری و دورم بچرخی و مواظبم باشی و برام دارو بگیری و بگی:مری تو فقط استراحت کن . من همه ی کارا رو میکنم.
شاکیم ازت بخاطر روزایی که میخوام برم خرید و هیچکس نیست که بعد از خرید کردنم بشینه و در مورد خریدام نظر بده و بگه بهم میاد یانه
شاکیم ازت بخاطر روزایی که همه دسته جمعی میرن مسافرت و تو نیستی که ماهم بتونیم قاطی اون جمع بار و بندیلمونو ببندیمو بریم سفر و کلی با اون جمع خوش بگذرونیم .
شاکیم ازت بخاطر روزایی که خونه تکونی میکنم و تو نیستی که بهم بگی : مری نمیخواد کاری بکنی.خونه تمیزه.خودتو خسته نکن عزیز
شاکیم ازت بخاطر روزایی که همه دور یه میز میشیننو شوهرا برای زناشون اون غذایی رو که دوست دارن میکشن و بعدش میپرسن: عزیزم دیگه چی دوست داری برات بکشم؟
و تو نیستی تا از من بپرسی تامنم بگم هر چی خودت میخوری برای منم بکش .
شاکیم ازت بخاطر روزایی که همه تو مهمونی کنار شوهرشون میشینن و با هم میگن و میخندن و میرقصن ولی تو نیستی که با هم بلند شیم بریم وسط و اینقدر با هم برقصیم که شب پای هردومون درد بگیره.
شاکیم ازت بخاطر روزایی که دلم میخواد برات یه چایی بریزم و بگم : عزیز٬ چایی ریختم برات و تو بگی : الان میام خانومی.بعد اینقدر حواست به وبلاگای بچه ها باشه که چاییت یخ یخ بشه و من ببرم برات عوضش کنم و تو بگی : ای وای . دوباره یخ کرد
ازت شاکیم بخاطر شبایی که دلم گرفته و تو نیستی تا من بلند بلند گریه کنم و تو بگی :الهییییییی . بعد من برات تعریف کنم که چی شده و تو با تمام وجود سعی کنی آرومم کنی و منم از دلداری دادنت خوشم بیاد و هی گریه کنم
ازت شاکیم بخاطر این که مونس شبام بجای صدای مردونت شده یه قاب عکس چوبی که هر چی باهاش حرف میزنم هیچ جوابی بهم نمیده و فقط با لبخند نگاهم میکنه.
و تا آخر این دنیاااااااااااااااای لعنتییییییییییی نامرد
ازت شاکیم بخاطر لحظه ای که سرمو رو سینت گداشتم و دیگه صدای قلب مهربونتو که همیشه با قدرت میزد رو نشنیدم و .....................
من این شکایتهامو به کی بگم عزیز مهربونم؟
کجابرم؟
تنها شدم عزیزم
تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااا
تا آخر دنیاااااااااااااااااااااااا
خداوند انشا الله صبر دهد شمارا
همسرت عند ربهم یرزقون است
و تو هم بدون که ان الله مع الصابرین.
همیشه به این دو جمله فکر کن. این وعده الهی هست که که هیچ کدومتونو تنها نمی ذاره.
شیرزادم حالش خوبه
خوش بحالش
گاه نظر دادن چقدر سخت است
اما چون قرار است بنویسی و نظر بدهیم می گویم وگرنه نه صاحب نظریم نه محل اثریم چون که غایب از نظریم :
شکایت را باید پیش قاضی برد
این قاضی به حرفام گوش نداده محکومم کرد
کاش میفهمیدم این مجازات سنگین رو بابت کدوم جرمم بهم داد
کاش حکم اعدامم رو میداد
نه حبس ابد
جز آرزوی صبر چیزی ندارم بگم
سلام عزیزم
با خوندن پستت فقط اشک ریختم چی بگم
بگم درکت میکنم یا بگم میفهممت ولی مسئله اینجاس کسی که این رنجو کشیده میتونه رکت کنه
حس تلخیه اینو خوب میفهمم با تمام وجودم
هرچی فک میکنم حرفی نیس که آرامشو بهت برگردونه به جز یه چیز اونم شیرزادته
وای از دنیا
سلام دوست خوبم
آره
حاضرم تمام زندگیمو بدم فقط برگرده
دیوونه شدم
خدا کنه هیچ وقت درکم نکنی
سلام مریم جان
خوب کاری کردی دایی جون من
برات مفصل نوشتم ..........
کمر من هنوزم که هنوزه از این مصیبت خم مونده ...........
دیگه خاک هم که میگفتن سرده" اثر خودش رو از دست داده و
نمیدونم چکار میشه کرد
تو که جای خود داری
چی بگم به تو .....
اصلا چی میتونم بگم
ایندفعه تو به من یاد بده که چی کار میتونم بکنم ............
آره
این بهتره
تو بگو من چه جوری با خودم کنار بیام
تو شهریور که آخرش " سالگرد تولدشه " خوب بذری رو کاشتی
دایی جون
پس میتونی .............
بیصبرانه منتظره به ثمر نشستن این نهالی هستم که تو
میخوای آبیاریش کنی و به انجام برسونیش
به منم سر بزن
هر وقت هم که خواستی... بگو بیام دوچرخه تورو از طبقه
چهارم بیارم پایین که بریم یه خرده دوچرخه سواری کنی .......
یه چند تا عکس هم ازت بندازم .....................
یادته دایی جون ...
دایی دارم آرزو میکنم نباشم تولدشو بدون خودش
داره میکشتم فکر اون روز
دارم دق میکنم دایی به قرآن
کاش نباشم اونروز به حق علی
مغزم از کار افتاده
کاش اون روزا بود دایی
اون روزایی که هیچ غصه ای تو دلامون نبود
نه مثل این روزا که داریم تو غصه دست و پا میزنیم و هممون بریدیم
این غصه دیگه برای من هیچ وقت جاشو به شادی و دلخوشی نمیده
هیچ وقت
salam zan dadash
khiyalet rahat ke dare mibineo haze shirin zaboniyaye korosho mibareo mese hamishe behesh mige pedar sokhte
man ke be bodesh iman daram
va in bishtar azabam mide chon on ba mast ma ono nadarim va nemibinim
ya hagh
میگن روز و ماه و سال برای اونایی که اونطرفن هیچ معنی نداره
یعنی یک سال ما رو زمین برای اونا به اندازه ی یه چشم بهم زدن میگذره
الان مطمئنم که این قضیه صحت داره
چون شیرزاد هیچ وقت بیشتر از یه هفته نمیتونست کوروش و خاله و عمو و تو آرزو رو نبینه و آروم بگیره
مخصوصا کوروشو
سر سه چهار روز که میشد میگفت دلم برای عموش تنگ شده
بریم ببینمش
الان چجوری داره طاقت میاره که خاله رو سفت تو بغلش نگیره؟
چجوری طاقت میاره که پشت گردن عمورو بوس نکنه؟
چجوری طاقت میاره با تو کل کل نکنه؟
چجوری طاقت میاره که با کوروش جو جو بازی نکنه؟
چجوری طاقت بیاریم که دیگه نبینیمش؟
گوش نامحرم نباشد جای پیغامء سروش!
مریم خانم سلام...
اگهء اجازه بدی مستقیم بریم سرء اصل مطلب
میدونم اونکهء بردهء یهء چیزیء میگه و اونکهء باختهء یهء چیزه دیگهء...
درست عینه پولیء که تو گم میکنی و یکی دیگهء پیدا میکنهء
در موقعیتی این چنین کهء تمام شواهد و مدارک ذهنی و عینی دلالت بر از دست دادن و نیافتن میکند
باز پذیرش ممکن نیست و دلخور و شاکی از حواس پرتی و غم از دست دادن...
ناخواستهء عذابی جانکاه را به جسم و روحت تزریق میکنی تا تسلیم واقعیت شوی ...
یعنی واقعیت بر تو تحمیل میشود و از روی ضعف و جهل و ناتوانیء واقعیت را تحمل میکنی.
ولی اگهء نفس عمیقی بکشی و افکار پراکنده ات را بر شادی و لذت کسی تمرکز کنی کهء گمشدهء ترا یافتهء هست ...
اونوقت قضیهء فرق میکنهء...
یعنی آگاهانهء واقعیت و میپذیری و با رندی تمام در شادی یابندهء شریک می شوی
یعنی درد آشنای خویش میشوی...درد آشنای خویش شدن هم کهء بی شک میدانی کهء... نشانهء بزرگیست!
در هرحال هر حادثهء ای یه پیامی داره !
تا نظر شما چی باشهء؟
یه موقعهایی با خودش که حرف میزنم بهش میگم تو خواب یا بیداری بهم بگه که چه حکمتیه تو این رفتن و اینهمه عذابی که هممون داریم توش خفه میشیم؟
راستش فکر نمیکنم هیچ وقت به مرحله ای برسم که بتونم این فاجعه رو درک کنم و بفهمم
فقط موندم خدایی که میدونست من یه بنده ی بیشعورم و هنوز به اون مرحله از فهم نرسیدم که اینو بفهمم چرا این کارو باهام کرد؟
عیدت مبارک مریم جان.
روح شیرزاد هم ایشالا قرین شادی باشه.
هیچ کی از حکمت خدا چیزی نمی دونه
امیدوارم روحش قرین رحمت باشه
مریم بانو درد نامه ات را چندبار خواندم..دوبار و چند باره..
دلمان آتش گرفت
دلتنگتیم
دوباره بنویس
برگی دیگر
نگاهی دیگر
بنویس
مریمم مریمم مریمم آروم باش توروخدا
می دونم خواسته سختیه ولی توروخدا سعی کن آروم باشی گلم
دردت خیلی بزرگه اینو هممون می دونیم
دلتنگیات بزرگن اینو هم می دونیمقربونت برم من
فقط تلاش کن تا زندگی کنی چون مطمئنم شیرزاد عزیزمون هم همینو می خواد
شیرزاد همه جا هست فقط کافیه خوب ببیمنیش
توی قصه هات کنارته
تو لبخند همه آدمای دنیا
تو هر بزرگواری و ایثاری که هر جای دنیا اتفاق بیوفته چه تو ببینی و بشنوی وچه نبینی
روح شیرزاد همونجاست
شیرزاد عزیز ما تو دل تک تک دوستایی که برای عشقش مریم دل نگرانن هست روح لبخندش تو کلام و نگاه و عشق اطرافیانت بهت منتقل می کنه
مریم
عزیزم تو خیلی ماهی به خدا
توروخدا مراقب خودت باش ما تورو کمتر از شیرزاد دوست نداریم بخدا
متاسفم واسه نبودنش
از خدا واست صبر میخوام تکیه کن به خودش ارومت میکنه
سلاااام آبجی مریم عزیزم...
چی بگم؟!
هرچی متن رو میخونم و هرچی با خودم کلنجار میرم... هیچی ندارم که بگم.....
عزیزم خدا صبرت بده
سلام دخترم
امیدوارم که حالت خوب باشه
انشاالله
همه چیز را یاد گرفته ام !
یاد گرفته ام که چگونه بی صدا بگریم
یاد گرفته ام که هق هق گریه هایم را با بالشم ..بی صدا کنم
نگرانم نشو ...
همه چیز را یاد گرفته ام !
یاد گرفته ام چگونه با تو باشم بی آنکه تو باشی !
یاد گرفته ام ….نفس بکشم بدون تو……و به یاد تو !
یاد گرفته ام که چگونه نبودنت را با رویای با تو بودن…
و جای خالی ات را با خاطرات با تو بودن پر کنم !
نگرانم نشو ...
همه چیز را یاد گرفته ام !
یاد گرفته ام که بی تو بخندم…..
یاد گرفته ام بی تو گریه کنم… بدون شانه هایت….!
یاد گرفته ام …که دیگر عاشق نشوم به غیر تو !
و مهمتر از همه یاد گرفتم که با یادت زنده باشم و زندگی کنم !
اما هنوز یک چیز هست …که یاد نگر فته ام …
و نمی خواهم که هیچ وقت یاد بگیرم ….
نگرانم نشو ....
فراموش کردنت” را هیچ وقت یاد نخواهم گرفت ....
هدیه عزیزم
چقدر این نوشتت به دلم نشست عزیز دلم
دوست دارم بدونم خودت این رو گفتی ؟
حرفای دلم بود هدیه جان
حرف دل زخم خوردم
مریم خانم ....................
صابخونه ...............
کسی خونه نیست ؟؟؟
همه خسته ایم مریم جان
طاقت بیار
بخاطر عشقت طاقت بیار
بخاطرش نفس بکش
خوب زندگی کن
بخند
فقط بخاطر عشقت
نگو نمیشه
نگو حرف مفت نزن آنا
من دارم انجام میدم
پس تو هم می تونی
سفر بی خطر بانووو
منتظر بازگشتتون
هستیم م م م
ومنتظر عطر
خوش دست
خط زیباتون
منتظریم
یاحق...
سلام
کاشکی میشد مرحم شد واسه بعضی زخما.
قوی باش مریم خانومی
محکم باش
سلام مریم بانو
بهتر باشی انشاالله...
مریم عزیزم ...
میدونم که تا الان این حس رو تجربه کردی ...
حس اینکه گاهی کنارمون هستن عزیزایی که پرواز کردن ... حتمن حسش کردی ... من خیلی با داداشم اینطوری حرف میزنم ...
عزیزم همونطور که گفتی فقط تحمل ... تحمل ...
مریم جان حال چطوره؟؟
خوبی خوشی؟
مسافرت خوش گذشت بانو؟؟
اومدم یه حالی ازت بپرسم و برم
مراقب خودت باش عزیزم
تا بعد
ممنونم حدیث عزیزم
کنار بچه ها بودن خیلی عالی بود
ولی جای خالی شیرزاد؟.............
عزیز دلمممم،هیچی نمیشه گفت...گوش میدیم و مطئنم خیلی از بچه ها این جا پا به پات اشک میریزن با این نوشته ها.......فک نکنی ما لوسیم و ننویسی آ...تو کارتو بکن ما هم کار خودمونو میکنیم
[:S023
مرسی که بهم سر میزنی ماهی جونم
چشم
مینویسم
وبلاگ پر محتوایی داری
یه سری هم به ما بزن
حتما دوست عزیز