چند روز بعد از سفر شیرزاد که تونستم به خودم بیام و بفهمم که چه بلایی سرم اومده هر شب
میرفتم تو اتاق و عکس شیرزادو میگرفتم جلوم و هی نگاش میکردم
رگبار تلفن و اس ام اس بود که روی گوشی موبایلم میومد و من اصلا نمیدونستم باید چی بگم.
اتفاقی رو که تو هنوز که هنوزه باورش نکردی چه توضیحی میتونستی در موردش بدی ؟
یه موقع به خودم میومدم و میدیدم 2 ساعته که تو یه اتاق نشستم و دور تا دورم بیست نفر
نشستن و من تو تمام این 2 ساعت داشتم تو دلم با شیرزاد حرف میزدم و اصلا حواسم به
حضور هیچکس تو اتاق نبوده.
خیلی دوست داشتم که برای بقیه بگم از حال و روزم
ولی....................
هر وقت شروع میکردم به حرف زدن فقط گریه میکردم و احساس میکردم که فقط دارم باعث
ناراحتی شخص مقابلم میشم.
ولی اگر حرف نمیزدم هم نمیتونستم .
باید یه جایی حرفامو با شیرزاد میزدم
تا اینکه بچه های وبلاگ بهم پیشنهاد دادن که برای خودم یه وبلاگ بزنم و بتونم توش درددل کنم
و من این کار رو انجام دادم .......
جمعه بیست و یک مرداد و شنبه بیست و دو مرداد تو تقویم زندگی من روزهایی هستن که تا
ابد خاطرشون تو ذهنم میمونه و هیچ وقت فراموششون نمیکنم.
وقتی کیامهر پست معرفی وبلاگو گذاشت راستش پیش خودم گفتم بچه ها ی اینجا میان یه
سری بهم میزنن و میرن
ولی وقتی صفحه ی نظراتو باز کردم اعدادی رو که میدیدم باور نمیکردم
میدونستم و مطمئن بودم که همه بهم لطف دارن و میان ولی باورم نمیشد اینهمه عشق و
مهربونی یه جا روی سرم بریزه و من بدون هیچ چتری زیر این بارون برم تا خیس خیس شم.
دوستان عزیزو مهربونم....
خواهراو برادرای شیرزاد و مریم
این پست صرفا جهت دستبوسی و تشکر از اینهمه معرفت و مهربونیه
امیدوارم لیاقت این لطف شمارو داشته باشم و با درد دلام شما رو که میاید و خونمونو روشن
میکنید اذیت نکنم.
بعد از سفر شیرزادروزای بارونی زندگی من بیشتر از روزای آفتابیه
اینجا اومدم چون شیرزاد دوست داشت و داره
همیشه دست نوشته هامو میخوند و بهم میگفت : " مریم وبلاگ بزن"
یه بار این کار رو کردم و اولین کامنتم هم از طرف شیرزاد بود
ولی ادامه پیدا نکرد
از خدا و شیرزاد میخوام که کمکم باشن تا بازم بتونم اون کاری رو بکنم که شیرزاد دوست داشت.
میدونم یه روزایی زهر روزای تلخ زندگیم تو نوشته هام میریزه ولی نمیخوام کسی رو آزار بدم و
حوصله ی کسی رو سر ببرم.
یه روزایی پستهای خود شیرزادرو اینجا میذارم که شاید شما نخونده باشین.
اینجا برای شیرزاد و خودم و شما از خودم و شیرزاد و زندگیم و روزگارم مینویسم.
هر وقت و هر روزی که باشید به دیدنتون و بودنتون دلخوشم.
بازم از همه ی شما بهترینها برای مهربونی و لطفتون ممنونم.
تو روزای خوشتون جبران میکنم.
حتما.
دوست دارم بیشتر بخوانمت.
و در لحظه های دلتنگیت دستت را بفشارم.
نمیدونی که این همراهیت چقدر برام ارزشمنده
کنارم بمون
من تا یه حدی درکت میکنم میدونم هیچکس نمتونه حتی یه ذره از غمت را بفهمه هر چند تو نشون دادی که چقدر دختر صبور و مقاومی هستی تحسینت میکنم و امیدوارم این وبلاگ باعث بشه یه قسمت خیلی ناچیز از غمت تسکین پیدا کنه
خدا کنه که آروم بشم
فقط دارم تحمل میکنم
سلام مریم جان به نظرم کار خیلی خوبی کردی بهترین کار شما کردی این وبلاگ می تونه حداقل بخشی از تنهایی هات رو پر کنه روح شیرزادت شاد
سلام عزیزم
بخاطر لطف شماهاست که اینجام
سلام مریم بانو ...
بابا پربازدید ، بابا 83 کامنت ، بابا وبلاگ برتر
خواهشششششش میکنیم ....
ای بابا!
من که حالا حالاها باید بدوم تا به گرد پای شما برسم
این لطف بچه ها بود بخدا وگرنه کلاس اولی رو چه به این حرفا؟
اووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووول !؟
مریمم ... همهی ما دلمون به دوستها و دوستیهامون خوشه ... خیلی خیلی خیلی بیشتر از چیزی که فکرشو بکنیم ... وبلاگ مال نویسندهس ... و کسی کسیو مجبور به خوندنش نمیکنه ... بنویس ... از هر چی و هرجائی که دلت می خواد ... دلت می گه ... می خونیم ... با علاقه ... دلم برات تنگ شده عزیـــــــــــــــــــــــــــزم ...
عااااااااااااااااااااااااااااشقتم بخدااااااااااااااااااااااااا
چقدر من از تو انرژی میگیرم مریمم
دل من که برای دیدنت هلاکه بخدا
روچشمم استاااااااااااااااد
سلام مریم خانم:
خوبین؟
چقدر خوب که شما هم به جمع وبلاگ نویسا پیوستین
تولد وبلاگتون مبارک
سلام دوست خوبم
مرسی از اینکه به خونه ی جدید من و شیرزادم سر زدی
سلاااااااااااام
موفق و شاد و سلامت باشی مریم بانو...
امیدوارم روزهای خوب بیشماری پیش رو داشته باشی...
منتظر پست های دلی تان هستم....
سلام آقا بهنام
ممنونم که منو داداشتو همراهی میکنی
مریم جون با تمام وجودم خوشحالم که می نویسی گاهی آدمها حتی با افرادی که ندیدن انقدر احساس نزدیکی می کنن که انگار صد ساله می شناسن همو
تو هم جزو این دسته ای
عزیز دلم منم خوشحالم که فرصت آشنایی با عزیزایی مثل تو رو داشتم
تو از دوستای عزیز منی
برات آرامش ارزو میکنم مریم....
ممنونتم فرناااااااااااااازم
سلام .. امیدوارم تو این فضا مجازی بتونی خودتو بهتر بشناسی با نبود شیرزاد کنار بیایی .... اگه شیرزاد می گفت وبلاگ بزنی برای این نبود که از خودش در وبلاگ بنویسی برای این بود که فکر می کرد مریمش شخصیت و فکر فوق العاده ایی داره و حیف که تفکر و فکر جاری نشه ... من شنیدم شما با هم خیلی خوب بودید ... وقتی یه زوج با هم خوبند یعنی از لحاظ بینش و جهان بینی با هم شباهت دارند ... پس اگه تفکرا و نوشته های شیرزاد ادم جذب میکنه ... هم کلام اون هم می تونه این کار بکنه ...
اگه واسه دل شیرزاد این کارو میکنی از دنیای اطافت و از تفکراتت بنویس قبول دارم چندین ماه طول میشه جمله ایی از دهان تو بیاد بیرون که شیرزاد توش نباشه ولی مطمئنم با ادامه وبلاگ نویسی این اتفاق می افته ......
حتما سعیمو میکنم
ولی راستش یه روزی در موردش مینویسم که به نظر من یه آدمی مثل من که عزیزش رو از دست میده اونم عزیزی مثل شیرزادرو ٬ تمام کارهاش و کل زندگیش فقط برای اونه و درمورد اون
راستش به خودم که میام میبینم ساعتهاست حرفی نزدم و اگر جمله ای هم گفتم ٬جمله ای بوده که توش ده بار اسم شیرزادو آوردم
کاش بتونم مثل شیرزاد بنویسم
فیلم if only دیدی اگه ندیدی و حالا و حوصله دیدنشو داری حتما برام کامنت بزار تا برات بفرستمش چون فکر نکنم بتونی پیداش کنی
ممنونتون میشم اگه برام بفرستینش
من که همیشه باعث زحمتتونم
تروخدا حلال کنید
هنوز بابت اون کتاب شرمنده ی شما و هانام
قربون شما برم من که این همه ماهی جیگر!
ما هم ممنونیم که میای و می نویسی و حال ِ ما و خودت رو بهتر می کنی دوست خوب ِ خوب ِ نازنین
الهی قربون تو برم
تو که خبر نداری که دلم برات یه ذره شده عزییییییییییزم
بخدا خیلی برام عزیزی
خیلی خوبه که اینجا می نویسی مریم بانو
و خیلی خوبه که پستهای شیرزاد رو که بچه ها نخوندن اینجا بذاری تا بخونن
و خیلی خوبه که از خودت هم بنویسی
از خاطراتتون با شیرزاد
کلا همه چی خوبه
بعله خوب
آدم استاد بلاگستان باشه معلومه که همه چی خوبه
حتما پستهای شیرزادو اینجا میذارم
بعضیهاشون حیفن که چند بار خونده نشن
حالا حالاها از شیرزاد خاطره دارم برای گفتن
مینویسم به امید شماها
خوشحالم مریمی که داری می نویسی این نوشتن ها اگه جایگزین گریه هات بشن ما رو خوشحال تر می کنی عزیز
سلام عزیز دلم
گریه هام؟فکرنکنم حالا حالاها بتونم ازشون جداشم
میجنگم
سلام مریم جان
شما بنویسید و نگران تلخ یاشیرین بودنش نباشید ... من یکی که جام نوشته هایتان را لاجرعه تا انتها سر خواهم کشید.
ارادتمندم
افتخاریه برام خوانندگانی مثل شما
حتما سعیمو میکنم
سلام مریم جان
قربونت برم هر جور راحتی بنویس
ما هم همیشه خوب نیستیم یه روز خوشیم و از خوشی می نویسم و ده روز ناخوشیم و از سر درد می نویسم
مهم بودنت همین و بس
باشه عزیزم
دعا کن تو نوشته هام خوب هم باشه
سلام مریم جان
الان دیگه ش ندارم شما هم مثل همسفرتون متواضع هستین.مریم جان یه جوری بنویس که وقتی صفحه رو می بندی یه کمی از بار دلت خالی شده باشه.فکر هیچ کدوم از ما رو نکن.هر کدوم از ما یه گیر و گرفتاری عظیم تو زندگیش داره.از اون گرفتاری هایی که به هیچ صراطی مستقیم نیست.
شاید مسخره باشه آدم هایی که حتی یک بار چشم تو چشم نشدن اینقدر نگران همدیگه باشن...اما حقیقت داره.نگرانی از دوست داشتن میاد.پس آدم هایی که دوستت دارن هیچوقت حوصلشون سر نمیره.
قربون لطفت برم عزیزم
جمله هات و حرفات خیلی آرومم میکنه
بیشتر برام بنویس
خوشحالم میکنه بودنت
خیلی خوبه که می نویسید مریم خانم.
مطمئن باشید که با نوشتن خیلی سبک میشید.
لطفن موقع نوشتن ملاحظه هیچ کسو نکنید.
واقعن هر چی که آرومتون میکنه رو بنویسید.
امیدوارم هر چه زودتر آرامشتون رو به دست بیارید.
ممنونم
ایشالا که حرفام حوصله ی همه رو سر نبره
چون خیلی حرفا هست که هنوز نگفتم تا آروم بگیرم
اسم وبلاگتو تو لیست اپدیت شده ها دیدم خوشحال شدم
ایشالا که بتونم تند تند خوشحالت کنم
سلام و تشکر از تصمیمی که گرفتی.
میدونی که برای همه ما عزیزی و همگی آرزوی صبر و سلامتی برات داریم.منتظر دستنوشته های قشنگت هستیم.فقط زودتر.
قربونت بره احدداییت
سلااااااااااااااااام خان دایی عزیزم
قربونت برم که همه جوره هوامو داری
چشم خان دایی
مینویسم
خداکنه یه ذره آروم بگیرم دایی
مریم عزیزم ، تو شرایط سختی رو گذروندی که شاید هیچکدوم از ما قادر به درکش نباشیم ، اما ... اما دلمون میخواد دلگرمت کنیم به بودن و ادامه دادن .مثل همین کاری که الان داری میکنی و من از این بابت خیلی خوشحالم.وقتی مینویسی یعنی هستی ،حتی اگه بی حوصله و غمگین باشی .
وقتی کیامهر پست معرفی رو گذاشت انقدر خوشحال شدم که حد نداره . من اگر اومدم و خوندمت و کامنت گذاشتم ، نه فقط از سر وظیفه که با عشق اومدم.
میدونم که حرف زیاد داری برای گفتن . من برات آرزو میکنم که شیرزاد عزیز هم پا به پات بیاد و توی نوشته هات همراهیت کنه .
دلت شاد باشه مریم جون
ایشالا که هیچ وقت درک نکنی شرایط منو عزیزم
آره واقعا به اومدنتون دلگرمم
شیرزاد تو زندگیم رفیق نیمه راه شد
خداکنه اینجا کنارم بمونه
مریم جان خوشحالم از اینکه وبلاگ راه انداختید و قصد نوشتن حرفایی رو دارید که اگر تو دل بمونه میپوسه ...میگنده... از بین میبره تمام هستی آدمو.
بنویس. به آمار بازدید و کامنت هم اهمیتی نده. هرچند اولش خیلی مهمه برای هممون.
اما به این فکر کن که دفتر خاطرات آنلاین داری. به نظر بقیه هم نیاز نداری.
امیدوارم روزای خاکستری ات بگذره زودتر و روزای نارنجی تند از راه برسه.
موفق باشی و محکم.
ممنونم دوست عزیزم
حتما تمام تلاشمو میکنم که درسهایی که بهم میدید رو خوب یاد بگیرم و شاگرد خوبی باشم
سلام مریم بانوی عزیز
خیلی خوشحالم که مینویسی با هر حال و روزی که بنویسی میخونمت
باعث افتخارمه عزیز دلم
دلم به اومدنتون گرمه به خدا
مریم بانو یه خواهش ازت دارم.. اونم اینکه خودسانسوری نکنی.. هر جور راحتی بنویس.. تو برای خودت بنویس.. حتی اگه همش تلخ بود..
تمام سعیمو میکنم که کسل کننده و غمگین نباشه این خونه
ولی فکر نکنم بشه!
سلام
فک کنم همین سلام برای شروع دوستی کافی باشه
برای شروع یه دوستی خوووووووووووب از سرم هم زیاد بود
خوش اومدی دوست جون
سلام مریم بانو
گریه ام گرفته.... می دونم خیلی سخته خیلی.... ولی عزیزمم تو نباید زیاد خودتو اذیت کنی مطمئن باش شیرزادم دوست نداره تو اینطوری باشی..
تو وبلاگ زدی واسه اینکه حرفات تو دلت نمونه واسه اینکه حرف بزنی تا آروم بشی...
ما هم همیشه پیشت هستیم و تنهات نمیذاریمم...
قدمت رو چشمم عزیزم
قول بده تنهام نمیذاری
نمیتونم بگم می فهممت چون درک نکردم سختیشو ..همیشه کابوس بزرگ زندگیم بوده نبودن عزیزانم اما دلم میخواد بهت بگم تو تنها نیستی یه عالمه دل کنارته که دوستت دارن و بهتر از همه اونها شیرزادی که عاشقت بود و عاشقش بودی و همیشه پیشته و تنهات نمیذاره...
خداااااااااااااااااا کنه هیچ وقت درکم نکنی عزیزم
ولی اینو از من به عنوان خواهرت بشنو
هیچ وقت نگو از چیزی میترسی
خیلی سخته
خیلی
خدا گاهی با بنده هاش بد بازی میکنه
عزیزم تو شاد باشی شیرزاد هم شاد میشه ...
دارم میجنگم
با تمام قوا
نمیدونم تا کی میتونم
انشاا... که خودتون پایدار باشید و محکم..
ممنونم از لطف و مهرتون
خیلی خیلی خیلی خوبه که دارین مینویسین
از شیرزاد برای شیزاد
از جای خالیشون که هیچ وقت پر نمیشه
ولی حتما حضور دارن تو قلبتون
خیلی خوبه که اینجا یکم خودتونو خالی میکنید
خیلی خوبه
ممنونم آقا علیرضا
راستش تو تمام زندگیم حضور داشته و داره
هنوز باور نکردم ............
سلاممم
مریم عزیز هر وقت اینجا رو می خونم اول از همه برات صبر و آرامش رزو می کنم...هیچ کس جز خودت نمیتونه حال و احوالت رو به درستی درک کنه..
و لیکن دنیا..آدمیزاد..روزگار...تا بوده همینجور بوده...
امیدوارم این نوشته ها پلی باشه برای رسیدن به یه آرامش نسبی عزیز جان..
برام خیلی دعا کن عزیزم
حتی هنوز یک لحظه ش رو هم باور نکردم
الهی همیشه دلت شاد باشه عزیزم
کنار شما ایشالا
موفق باشی خانومی
مرسی از لطفتون
برای شما و شیرزادتون آرامش آرزو می کنم .
ممنونم دوست عزیز
اگه 80 تا کامنت هست دلیلی بر خوبی ما نیست
خوبی شما و قهرمانتون رو نشون میده مریم بانو
چرا عزیز دلم
این لطف و خوبی شماست که داره منو اینجا نگه میداره و بهم انگیزه میده
ما هستیم مریم جان ...منتظر پست های زیبای تو...
قربون لطفت برم مهربون
سلام مریم مهربونم.
عزیزم خیلی خوبه که اینجا رو را انداختی بعضی وقتا هیچ چیزی نمیتونه مثل نوشتن ادمو تخلیه کنه من خودم بارها امتحان کردم که یه سطر نوشتن خیلی میتونه رو ادم تاثیر گذار باشه تا ساعت ها صحبت کردن و فکر کردن سره یه موضوع.نمیدونم چی میشه گفت که یه کم از باره ناراحتی هایی رو که تو اون دوران کشیدی رو بشه کم کرد ولی خب گذشت زمان ایشالا یه کم آروم ترت میکنه عزیزم.
نسبت به همه ی بچه ها هم لطف داری عزیزم وظیفه مونه که نزاریم تو خواهر مهربونمون تنها بموننی.اینو بدون که من یکی خیلی دوست دارم ابجی مریم.
سیندرلای عزیزم
خدا منه که آرامشی رو که دنبالشم بتونم بدست بیارم
راستش روز به روز جای خالیش داره برام پررنگتر میشه و نبودش سختتر
دارم چنگ میندازم به هر چیزی که میتونم
...سلام مریم جانم...
...تو لطف و محبت داری نازنینم..وگرنه ما کاری نکردیم عزیززم...
...یاد شیرزاد همیشه باماست...
...و تو بو و عطر شیرزادو داری گلم...
...ما منتظر نوشته های قشنگت هستیم...
سلام مامانگار عزیزم
شماها و بچه های اینجا لطف بزرگی تو روزای تنهایی من داشتن و دارن
نمیدونم بدون این بچه ها باید چیکار میکردم
مریم بانو...مریم عزیز ...مریم خانم گل
اینجا هر چی که دلت میخواد روبنویس.
اینجا خیلیا خیلی وقته که منتظر دل
نوشته هاتن...خیلی وقته منتظر
حضورتن.....ما تا آخرش باهات
هستیم.مطمئن باش...هر
درد دلی که خواستی بی
ملاحظه این جا بنویس
مطمئن باش کسی
اذیت نمی شه...
کسی حوصلش
سرنمیره....ما
مشتااااااااااق
خوووووووندن
دلنوشتهاتیم
مطمئن باش
ببخشیددد
زیااااااادی
راااااحت
باهاتون
حرفیدم
یاحق...
عاااااااااااااااااااااشق این نوع کامنت گذاشتنتم دوستم
نمیدونی چقدر این راحت حرف زدنت به دلم میشینه آوا جونم
میام و به دلخوشی شما مینویسم
سلام عزیز دل من
خوبی مریمم؟
فدای نوشته هات! خواهر خوشگلم حتما بنویس. آدم با نوشتن آروم میشه.
آدم اگه نگه , ننویسه, اشک نریزه منفجر میشه. اینها عکس العملهای طبیعی بدن و روحه وقتی ی عزیزی رو از دست میدی. اون هم عزیزی که فقط برای تو عزیز نیست. بچه های اینجا هم همیشه کنارت خواهند بود و این کوچکترین کاریه که میشه واسه خواهرمون و البته همسفر شیرزاد عزیز انجام داد. ببخش که بیشتر از این نمیتونیم.
حتما شیرزاد هم از نوشتنت خوشحاله من اینو مطمئنم . پس حتما بنویس
سلام عزیز مهربونم
من اگه شماهارو نداشتم چیکار میکردم سحر؟
من آخرین بار که پست قبلتونو دیدم ۳۷ تا کامنت داشت
راستش امروز بعد از خوندن این پست رفتم باقی کامنتای پست قبل رو هم خوندم ... خیلی حس خوبی بود ... قشنگه دیگه ... کلمه به کلمه شون با عشق و انسانیت و دوستی نوشته شدن و عینهو مروارید ارزشمندن توو این قحطسال عاطفه و محبت و رفاقت ... دم همه بچچه ها گرم ... بازم مرسی که اینجا رو ساختید و قراره بنویسید واسه خودتون ... واسه ما ... واسه شیرزاد ...
آره والا
کجای دنیا میتونی یه همچین چیزی رو اینجوری حس کنی
خیلیییییییییییییییی قشنگ بود
مرسی که شما میای و نوشته های ..... منو میخونی
افتخاریه خان داداش
مریم جان اینجا خونه ی تو و شیرزاد هست ،
بنویس با قلم دلت ..
ما همیشه خواننده هستیم ، همیشه ؛ حتی وقتی حرفی واسه ی گفتن نداری به سکوتت گوش میدیم .
ممنونم دوست عزیزم
چرا کلی حرف دارم و درددل
ممنونم که صبوری میکنید
عزیزم...نیومده واسه خودت آمار بالا به هم زدی دیگهخدا شانس بده والله برات روزهای خوب آرزو میکنم دختر
بابا من اومدم پیش شما شاگردی کنم خانومی
این از لطف بی حد بچه ها بود و بس
روحش شاد
خیلی خوبه که می نویسه.
میدونی وبلاگه همی دوستاتونو میخوندم. با گریه هاتونم گریه کردم و به بازی هاتون سرگرم شدم. اما هرگز شرکت نکردم.
وقتی پستای بچه هاتونو راجع به پرکشیدن شیرزادت می خوندم، یب اختیار اشک می ریختم. اما شک ندارم تو بهشت بی صبرانه منتظرته
خدا کنه زودتر صبرش تموم شه
ممنونم از تشریف فرماییتون
من...خوشحال میشم باهاتون دوست باشمو اینجا حرفای دلتونو بشنوم....
نوشته هاتون تلخ نیس...حرف دله...حرف دل هیچوقت حوصله ادمو سر نمیبره...
بنویسید...منتظریم...
باعث افتخارمه که باهام باشی دوست خوبم
کلیییییییییییییییی حرف دارم
مریم بانو وجود شما و شیرزاد خان واسه ما خیلی ارزشمنده ...
امیدوارم بتونیم اینجا کمی به آرامش برسید ...
سلام عزیزم
این وجود شماهاست که برای من همه چیز شده
اگر نبودین نمیدونم الان چیکار باید میکردم
من از اون وبلاگ خونهای خاموش خاموش هستم.
متاسفانه کامل در جریان قرار گرفتم.
نمیدونم چی میتونم بهتون بگم.با توجه به روزایی که داشتین هیچی.
فقط متاسفم.امیدوارم خدا بهتون ارامش بده . بدبختانه زندگی همینه.
ممنونم دوست عزیزم
آره زندگی یه جبره که اگه جلوش گردن خم نکنی گردنتو میشکونه
با من این کارو کرد
ای جانم... مریم جووونم. ما باید ازت ممنون باشیم که اومدی و داری مینویسی.... اونم واسه شیرزاد...... دوستت داریم وووو همیشه مریم شیرزادی
قربون مهربونیت برم عزیز دلم
من اگه شماها نباشین که دیوونه میشم