فکر هرشب تو....

اینجا از تو برای تو مینویسم

فکر هرشب تو....

اینجا از تو برای تو مینویسم

همه ما یا کسی هستیم که از آن میترسیدیم یا کسی خواهیم شد که از آن میترسیم... 

 

و تو تماشا کن... 

چطور دست خالی و بی هیچ دفاعی من را تبدیل به کسی کردی که از بودنش در این روزها میترسیدم...  

روزهای تنهایی...  

روزهای مکرر تنهاااااااااااااااااااااااااااااایی...  

نظرات 36 + ارسال نظر
سید رسول کوزنها سه‌شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:25 ق.ظ http://seyed-rasool.blogfa.com

سلام مریم جان

حتما میشناسی افرادی رو که تو خیل آدمایی که دور و برش هستن " تک و تنها زندگی میکنن

تک و تنها میون اینهمه آدمی که ادعای دوستی و نزدیکی دارن

یا آدمایی که ازدواج میکنن و بعد در اثر یه ناملایماتی تو گذر زندگی از هم بدشون میاد و دوراه بیشتر ندارن " یا باید بسوزن و بسازن و یا ختم جلسه رو اعلام کنن

زندگی که در حقیقت به مردگی بیشتر شباهت داره و اگه از حرف دلشون بخوای خبر دار باشی پر از مصیبتن و فقط خودشون میدونن و در حقیقت یه بهانه ای برای اینجور زندگی حتما دارن و الا .....

یعنی در ظاهر با هم هستن اما هر کدوم از اونا تنهای تنها زندگی میکنن

بر عکس اونا هم هستن آدمایی که با عشق زندگی میکنن و با عشق به هم نگاه میکنن و در هر حال به همدیگه فکر میکنن و با هم هستن " حتی اگه یکی از اونا به ظاهر وجود فیزیکی نداشته باشه ولی هست و این عشق نهایت نداره

اونا ظاهرا با هم هستن ولی تنها

این یکی ظاهرا تنها ولی با هم

یه خرده دقت کنی برای هر دوی این مثالهایی که زدم میتونی مابه ازای بیرونی پیدا کنی و به حقیقت مطلبی که برات نوشتم بیشتر پی ببری

خزعبلاتی بود که به ذهنم اومد و دقیقا حسم رو برات نوشتم
هر چند با زبان و قلم الکنی که دارم بهترین اسم همونی بود که نوشتم " خزعبلات "

خیلی دوستت دارم " خیلی

سلام
آره سید عزیزم
برای همه ی اینا مابه ازای بیرونی دیدم ولی همیشه تو ذهنم این سوال میچرخه که چرا هیچکدوم از اینا سر جای خودشون نیستن؟
یعنی چرا نمیشه که وقتی روحت با یکی گره خورده نباید حضور فیزیکیش رو کنارت داشته باشی تا باصطلاح همه چیز جورو تکمیل باشه؟
چرا همیشه یه جای کار میلنگه؟
اصلا اون بالایی که میدونه واسه تو چه طرح و نقشه ای داره
چرا اگه قراره همچین آدمی رو از زندگیت حذف کنه میذاره که اینجوری بهش گره بخوری و وابسته بشی؟
سید عزیزم همیشه حرفات برام مایه ی آرامش بوده
منم خیلی دوست دارم...خیلی

دل آرام سه‌شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 08:58 ب.ظ http://delaramam.blogsky.com

همینه مریم... اینکه بعضی شرایط و بعضی رویدادها، ما را ناخواسته میکنند همان که ازش میترسیدیم... یا همان که دوستش نداشتیم و گریزان بودیم...

آره دل آرام جونم
و تو هییییییییییییییچ نقشی تو این تغییر بزرگ تو زندگیت نداری
کلا از دستت خارجه
درد داره

تیراژه سه‌شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 09:37 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

جوابت به کامنت جناب سید رسول رو خوندم
و اون تکه ی "چرا هیچکدوم از اینا سر جای خودشون نیستن؟"
یا
"چرا همیشه یه جای کار میلنگه؟"

خوب میدانم حسم از جنس دیگری است اما با تو در این سوالها مشترکم مریم عزیزم..
اما قبول ندارم روزی کسی میشویم که ازش میترسیم یا آنی هستیم که روزی ازش میترسیدیم
این روزهای سختت را نه که بفهمم اما به قدر حسم درک میکنم
اما مطمئنم خیلی وقتها غافلگیر میشویم..نه؟ بدون هیچ پیش زمینه ای..
خب همینه که پر از سوالهای بی جوابیم..هر کدام به نوعی.. و اسمش را میگذاریم : مشیت..تقدیر...سرنوشت... و الی آخر.

راستش نمیدانم توانستم آنچه که میخواستم را بیان کنم یا نه
ببخش عزیزم

دل نازنینت آروم.

تیراژه ی عزیزم ساعتها از خودم پرسیدم چرا یه روزایی تو زندگیم هست که نمیدونم چرا و چی شده که باید تحملشون کنم
کی برای من این تصمیمو گرفته؟
و جوابم....
هیچ...

سید رسول گوزنها چهارشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:37 ب.ظ http://seyed-rasool.blogfa.com


چه دوستی پاکی دارندکفشها

اگر یکی گم شود

دیگری محکوم به آوارگیست

اما فقط در رفاقت و دوستی ؛ نه در طول مسیر زندگی

سبز مثل سبز شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 10:04 ب.ظ

سلام
خوندمت چند و چندین بار.

کاشکی میشد غیر از این باشه.
امــــــــــــــــــــــــــــــــان از تقدیر امان

آره کاش میشد....

آشنا با تو یکشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:09 ق.ظ

سلام مریم عزیز
همه ما در زندگیمون به نوعی از این چراها زیاد داریم اما اگر بخواهی غرق در یافتن پاسخشون بشی چیزی جز سرگشتگی و حیرانی نتیجه نمیده. باید خودمونو بسپاریم به جریان رود زندگی که گاه آرام و گاه خروشانه و به گفته خودت ما هیچ سهم و نقشی در آرام یا خروشان بودن اون نداریم.
همیشه برات آرامش و موفقیت رو آرزو می کنم.

ممنونم دوست عزیزم
دارم سعیمو میکنم که از این چراها فاصله بگیریم

س دوشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 01:01 ق.ظ

بعد از مدتها داشتم تو نت چرخی میزدم
رسیدم به مکتوب و این نوشته :
کاش اینهمه بغض مجبور نبود قطره قطره خالی بشه . به جون کندن .

و امشب بغضم دنبال جایی بود تا قطره قطره خالی بشه
میدونم و درک میکنم که چقدر سخته
این روزهای پر از تکرار تنهایی

گذر از گذرگاههای زندگی سخته

اینها رو بزار پای چکه های بغض من

ببخش خودم معرفی نکردم
چون خاموشم بیشتر میخونم
فقط بخاطر شیرزاد اومدم

مرسی که اومدین
دلیل اومدنتون برام خیلی با ارزشه
و اومدنتون با ارزشتر

فرناز پنج‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 05:17 ب.ظ http://farnazrad.blogfa.com

سلام.
من هم هرگز فکر نمی کردم در 32 سالگی تبدیل به ادمی بشم که از خودم بترسم.
حالا که به گذشته نگاه می کنم می بینم چقدر سخت گذشته ولی گذشت..اما من هنوز می ترسم

منم هنوزازاین ترسا میترسم

آنیما سه‌شنبه 29 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 05:52 ق.ظ http://animayeman.persianblog.ir/

تمم این ها از تو انسان دوست داشتنی تر و عمیق تری ساخته و به اون چیزی که برای توست نزدیک ترت کرده.تو چراغی به دست آوردی که بندازی درونت و تاریکی های اونجا رو ببینی.اینها سخته و دردناکه اما برای توست.اینجوریم ببین قضیه رو بانوی زیبا

به به.ببین کی اومده....
آره عزیزم
ولی خیلی سختمه
خیلی

yasna پنج‌شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 06:42 ب.ظ http://delkok.blogfa.com

salam maryam jan.eidet mobark azizam
enshalah ke sale pishe ro sale khobi bashe vasat

سلام دوست عزیزم
سال نوی توهم مبارک
ممنونم از لطفت

تیراژه یکشنبه 4 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 02:42 ق.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

سلام مریم جان
سال نو مبارک
ارزو دارم امسال همینجا بخوانم از روزهایی که دیگر چرا و تنهایی سرمشق نوشته هایت نباشد
اینجا نشد هم جای دیگر..ننوشتی هم ننوشتی..اما به گوشم برسد که آرامی و شاد.
آرزویم این است و سلامتی ات

عزیز دلمی تیراژه جان
تو یکی از دوستانی هستی که یادت آرومم میکنه
ممنون از بودنت

محبوبه یکشنبه 4 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 03:34 ق.ظ

سلام
الان که دارم مینویسم تو خوابیدی و صبح قراره که از پیشمون بری و من از این بابت خیلی ناراحتم ... دلیل اینکه این وقت شب دارم واست کامنت میذارم اینه که خواستم ازت تشکر کنم به خاطر اینکه اومدی و خوشحالی مارو چندین و چند برابر کردی به خاطر اینکه دوباره از وجودت انرزی گرفتم.
خیلی دوست دارم مراقب خودت باش عزیزم...





قلمی خواهم ساخت از نی باغ بهشت ،
جوهر از شیشه ذات ،
کاغذ از صفحه دل ،
نور از شمع حیات ،
تا بنویسم همه جا: “روزگارت خوش باد”

عزییییییییییییییییییییز دلم
من که گریه م گرفت ...
ممنونتم بابت همه ی زحمتایی که کشیدی و روزای خوبی که برای من ساختی
میبوسمت...

دل آرام پنج‌شنبه 8 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 10:44 ب.ظ http://delaramam.blogsky.com

سلام مریم عزیزم
عیدت مبارک خوشگل خانم
ایشالا سال خیلی خوبی در پیش داشته باشی. هزاران بار بهتر از پارسال...

عید توهم مبارک بانو
انشاالله امسال برات پر از اتفاقهای خوب باشه عزیزدلم

تولدانه جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 12:29 ق.ظ http://tavalodane.blogsky.com

تولدتون مبارک
با بهترین آرزوها

دل آرام جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 12:31 ق.ظ http://delaramam.blogsky.com

مریم عزیزم تولدت مبارک باشه نازنینم. امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشی و روزهای خوبی رو پیش رو داشته باشی.
میبوسمت

مرسی دلارام عزیزم
انشاالله با شما دوستای خوبم

تیراژه جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 01:26 ق.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

سلام مریم عزیزم
تولدت مبارک
بهترین ها در انتظارت باشد دوست نازنینم.

ممنونم عزیز دلم
بازم تو مثل همیشه کنارم بودی

هاله بانو جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 03:48 ب.ظ http://halehsaadeghi.blogsky.com/

سلام مریم جان
تولدت مبارک عزیزم
شاد باشی و سلامت ...

ممنونم عزیز دلم از همراهی همیشگیت
خیلی دوستت دارم

میلاد یکشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 07:34 ب.ظ

با دو روز تاخیر تولدتون مبارک مریم خانم

براتون ارامش هر لحظه ارزو میکنم

ممنون داداش گلم
برام فقط و فقط همین مهمه که به یادم بودی
یه دنیا می ارزه...

yasna دوشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 03:55 ب.ظ http://delkok.blogfa.com

سلام مریم جان
تولدت با تاخیر مبارک عزیز

ممنونتم دوست خیلی خوبم

هیشکی! دوشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:00 ب.ظ

زنده باشی هزار سال تولد زیبات مبارک عزیز

مرررررررررررررسی بانوووو

آوا سه‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:06 ق.ظ

با یازده روز تاخیر تولدت مبارک مریم عزیزم
و سال نوت مبارک..واست آرزو میکنم که
امسال یکی از پربارترین سالهای عمرت
باشه و آرامش رخت خودش رو توی
خونه ء‌دلت پهن کنه و چرخش فصلهاو
گردش روزها هیچ چین و چروکی
بهش نندازه.....دنیا دنیا سلامتی و
شادی و بهروزی رو واست آرزو
می کنم.............................
یاحق...

نمیدونی که چقدر این تبریکای با تاخیر بهم میچسبه عزییییییییییییز دلم
از بودنت خوشحالم آوا جانم...

سبز مثل سبز بیچاره پنج‌شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 03:13 ب.ظ

غم دنیاست وقتی عشقت دور از اینجاست

وقتی دل بی رمق و خسته و تنهاست


غم دنیاست اون بره و ترکت کنه

هیچکسم نباشه که درکت کنه

غم دنیاست اون لحظه ی خداحافظی

بفهمی که دیگه بهش نمیرسی


غم دنیاست وقتی خوابشو ببینی

اما هیچوقت نتونی پیشش بشینی

غم دنیاست اون بره و ترکت کنه

هیچکسم نباشه که درکت کنه

غم دنیاست اون لحظه ی خداحافظی

بفهمی که دیگه بهش نمیرسی

♫♫♫

غم دنیاست...
...
...

اصلا قصد اذیت کردن نداشتم

فقـــط جـــیـــــگرم داره میســــــــــــوزه هـــــمـــــــین

سید رسول گوزنها شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:34 ق.ظ http://seyed-rasool.blogfa.com

سلام مریم جان .......

دوباره داریم میرسیم به اونروز لعنتی ......

دوباره ...... داریم میرسیم به اونروز لعنتی مریم جان

رفتیم تو اردیبهشت ...

خسته ام.....
از این دو سال خسته ام

سمیرا یکشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 03:03 ب.ظ

سلام مریمم.
اگر بگم همیشه به یادتم دروغ گفتم ولی اکثر اوقات که میام وب میخونمت و به یادتم . الان داشتم تولدانه را میخوندم دیدم تولد مریم گلمون توی فروردین بوده و من ازش غافل!
این کوتاهی را بر من ببخش خانوم. امیدوارم دریچه های امیدواری و روشنایی به رویت باز بشه و اینجا ازتو نوشته هایی پراز شور و شوق وسرشارازعشق بخونیم. منتظرمون نذار دخترفروردین.

ممنونم از اومدنت دوست عزیزم
ممنونم از لطفت
همینکه به یادمی برام یه دنیاست

بی نام شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 07:08 ب.ظ

سلام این سیدرسول کیه؟که داره نمک به زخم شمامیزنه شماکه خودت بدجوری حواست هست؟مگریادت رفته ؟که اویاداوری میکنه؟فقط میگم مابایدهمیشه مراقب زنده ها باشیم نه اینکه بایاداوری وتایم انداختن به اون روزبازمانده را ازرمق بندازیم دوستانیکه مطلب رامیخوانندلطف کنن نظر بدهند

تیراژه دوشنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 04:21 ق.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

مریم جانم
اولین ساعات نهمین روز از اردیبهشت است
و ....
با یک دنیا احترام و رفاقت سلام عرض میکنم به تو و شیرزاد نازنین
روحش شاد..یادش گرامی .. و دلت آرام باشد عزیز دل ما.

سمیرا دوشنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 08:56 ب.ظ

مریم عزیزم سلام.
روح همسر نازنینت شاد و یادش گرامی.
سر تو هم سلامت و روزگاران زیبا در انتظارت.

رها سه‌شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 10:52 ب.ظ http://gahemehrbani.blogsky.com/

سلام مریم جانم
این ترس ها... نمیدونم از کجا میان و نمیدونم چرا اینقدر افکار منفی قوی هستند و پیشرو...
آرامش و سلامت رو برات آرزو دارم عزیزم

تیراژه چهارشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 10:56 ق.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

عزیز دلم...مریم نازنینم...روزت مبارک بانو.

دل خون شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:09 ق.ظ

اشکی که بی صداست
پشتی که بی پناست

دستی که بسته است
پایی که خسته است

دل را که عاشق است
حرفی که صادق است

شعری که بی بهاست
شرمی که آشناست

دارایی من است ، ارزانی شماست

مریم شیرزاد چهارشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 04:28 ب.ظ

دوست عزیزم.سیدرسول دایی همسرمن و یکی از عزیزترین آدمهای زندگی ما دو نفر هستند.ایشون یکی از کسانی هستند که از این اتفاق ضربه ی بزرگی خوردن.
از شما هم بخاطر اینکه هستید و میخونید ممنونم دوست خوبم.

آزاده شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 07:35 ب.ظ

سلام مریم جان
راستش از وبلاگ جوگیریات و وبلاگ کافه تیراژه ماجرای رفتن آقا شیرزاد رو متوجه شدم. ولی تا دیشب از وبلاگ شما خبری نداشتم. دیشب و امروز وبلاگتون رو خوندم. با بعضی از پستها گریه کردم و با بعضی بغض کردم. از ته دلم خواستم خدا بهتون آرامش بده و دلتون رو آروم کنه.
جند وقتیه که کوهنوردی رو شروع کردم. حقیقتش چون تازه واردم اعضای تیم خیلی مراقبم هستن. ولی از وقتی که ماجرای آقا شیرزاد رو فهمیدم، بیشتر از خودم مراقبت میکنم نه بخاطر خودم بلکه بیشتر بخاطر اینکه کسی بخاطر کمک به من خدای نکرده صدمه نبینه.دیروز هم رفته بودم کوهنوردی. اتفاقا وقتی از بین جنگل و رودخونه میگذشتیم به یاد شما و آقا شیرزادتون افتادم.
امروز به خودم قول دادم هروقت به جنگل و کوه رفتم بین اون همه زیبایی و عظمت خدا به یادشون فاتحه بفرستم.
امیدوارم روحشون شاد و شما سلامت و آرام باشید.

سلام دوست خوبم.مرسی از اینکه اومدی و کامنت گذاشتی
خوشحال میشم اگه شمارتونو تو کامنت خصوصی داشته باشم تا ز بزنم بهتون.شاید برا کوه اومدم

سبز مثل سبز جمعه 3 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:38 ق.ظ

الو ... الو... سلام


کسی اونجا نیست ؟؟؟؟؟

مگه اونجا خونهء خدا نیست؟

پس چرا کسی جواب نمیده؟

یهو یه صدای مهربون! ..مثل اینکه صدای یه فرشتس .بله با کی کار داری کوچولو؟

خدا هست؟ باهاش قرار داشتم.. قول داده امشب جوابمو بده.

-:بگو من میشنوم .

): مگه تو خدایی ؟من با خدا کار دارم ...

-:هر چی میخوای به من بگو قول میدم به خدا بگم .

):صدای بغض آلودش آهسته گفت یعنی خدام منو دوست نداره؟؟؟؟

فرشته ساکت بود .بعد از مکثی نه چندان طولانی:نه خدا خیلی دوستت داره.مگه کسی میتونه تو رو دوست نداشته باشه؟

بلور اشکی که در چشمانش حلقه زده بود با فشار بغض شکست وبر روی گونه اش غلطید وباهمان بغض گفت :

):اصلا اگه نگی خداباهام حرف بزنه گریه میکنما...

بعد از چند لحظه هیاهوی سکوت ؛

.............بگو زیبا بگو .هر آنچه را که بر دل کوچکت سنگینی میکند بگو..

دیگر بغض امانش را بریده بود بلند بلند گریه کرد وگفت:

):خدا جون خدای مهربون،خدای قشنگم میخواستم بهت بگم تو رو خدا نذار بزرگ شم تو رو خدا...

...........چرا ؟این مخالف تقدیره .چرا دوست نداری بزرگ بشی؟

):آخه خدا من خیلی تو رو دوست دارم قد مامانم ،ده تا دوستت دارم .اگه بزرگ شم نکنه مثل بقیه فراموشت کنم؟

نکنه یادم بره که یه روزی بهت زنگ زدم ؟نکنه یادم بره هر شب باهات قرار داشتم؟مثل بقیه که بزرگ شدن و حرف منو نمی فهمن.

مثل بقیه که بزرگن و فکر میکنن من الکی میگم با تو دوستم .مگه ما باهم دوست نیستیم؟پس چرا کسی حرفمو باور نمیکنه ؟خدا چرا بزرگا حرفاشون سخت سخته؟مگه اینطوری نمی شه باهات حرف زد...

.خدا پس از تمام شدن گریه های کودک:

...............آدم ،محبوب ترین مخلوق من.. چه زود خاطراتش رو به ازای بزرگ شدن فراموش میکنه...کاش همه مثل تو به جای خواسته های عجیب من رو از خودم طلب میکردند تا تمام دنیا در دستشان جا میگرفت.

کاش همه مثل تو مرا برای خودم ونه برای خودخواهی شان میخواستند .دنیا برای تو کوچک است ...

بیا تا برای همیشه کوچک بمانی وهرگز بزرگ نشوی...

کودک کنار گوشی تلفن،درحالی که لبخندبرلب داشت در آغوش خدا به خواب فرو رفت



نقل از وبلاگ داستان باکس. storybox.persianblog.ir





نویسنده : شیرزاد طلعتی ; ساعت ٥:۳۸ ‎ب.ظ روز ۱۳۸۸/٢/٢٩

کجایی مـــــــــــــــرد ؟؟؟؟؟

آزاده یکشنبه 5 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:16 ب.ظ

مریم جان؟
میشه یه پیغام کوچولو برام بفرستی، اگه کامنتام بهت رسیده؟مرسی. اگه همینجا هم برام بنویسی ممنون میشم.آخه تقریبا هر روز میام اینجا.

سلام آزاده جونم.خوبی خانومی؟
من شرمنده ام.چندوقتی نبودم
کامنتای پرمحبتت رسید عزیزم
شمارتم برداشتم.
راستی تو وبلاگ داری خانومی؟

بهزاد دوشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:35 ب.ظ

سلاممممممممممممممم
خوب هستین؟؟
شما چرا آپ نمی کنید؟؟؟

راستی فیلتر شکنه چطوره؟؟؟

فعلا همش قطه ها به من ربطی نداره


منتظر کامنتم در وبلاگ خودم هستم(آپ کردم روم نشد مستقیم بگم می خوام اینطوری بکشونمتون به وبلاگم)

سلااااااااااااااام
بخنننننننننننننننند.بخنننننننننند.فیلترشکنه عااااااااااااااالیه.من که دارم کلی ازش استفاده میکنم .دارم جمع میکنم حضوری از خجالتت در بیام.آدرس وبلاگو فعلا بفرست شما...........

محبوبه دوشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:03 ق.ظ http://mahbuobe.blogsky.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد