فکر هرشب تو....

اینجا از تو برای تو مینویسم

فکر هرشب تو....

اینجا از تو برای تو مینویسم

این روزهای یک مریم

این روزها... 

اغلب روزها... 

تماااااااااااااام حسم به آدمها یکجا و یکباره گم میشود...   

تمام میشود... 

میرود...

و  برنمیگردد... 

درست مثل گم شدن کلیدم از جیب کوله پشتی ام... 

و من ... 

هر چه بدنبالش میگردم پیدایش نمیکنم... 

و حتی نمیتوانم دوباره یکی دیگر مثل آن را بسازم...  

وقتی گم میشود... 

میرود برای همیشه... 

نظرات 13 + ارسال نظر
ژولیت یکشنبه 30 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 06:56 ب.ظ http://migrenism.blogsky.com

مریم جان از صمیم قلب برایت یک آرزوی رنگی جاودان آرزو می کنم...شاید چون آرزو خود بهانه ای برای زندگیست...

هیشکی! یکشنبه 30 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:12 ب.ظ

غزیزم
نمیدونم چرا وقتی اینجا میام لال میشم...
هی میخوام بگم درکت می کنم اما می دونم که هیچ کس نمی تونه جای تو باشه ...
این حس ها که یهو گم میشن رو بی خیال شو سعی کن به حس های عمیق و موندگارت رنگ بزنی و جلا بدیشون..

شازده کوچولو دوشنبه 1 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:45 ق.ظ

سلام مریمم
دلگیری رسم ناخوشیایند بازی زمونه است
فقط باهاش نجنگ
دنیا خیلی بی رحم تر از این حرفاست

دوستدار همیشگی تو
میثا

مهدی پژوم دوشنبه 1 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 01:04 ق.ظ

سلام...
انگار این روزها روزهای گم شدن است...

سحر دی زاد دوشنبه 1 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 07:28 ق.ظ http://dayzad.blogsky.com

دلم برات تنگ شده...
همین...
ببخش راجع به پستت چیزی نمیتونم بگم

محبوب دوشنبه 1 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:22 ق.ظ

این روزها...
این روز ها....
مریم جونم... بمیرم واسه دلت... پس کی این روزهای تو تموم میشن؟ من که هرشب دعا می کنم که این روزهات زود برن گم بشن...
دلم برات یه ذره شده، اما باز هم نمی دونم تو چه حالی هستی، می تونم بهت گیر بدم که همدیگه رو ببینیم یا نه؟ نمی خوام اذیتت کنم. اما واقعا مشتاقم به دیدنت و بغل کردنت، اگه هنوز دچار اتفاق دسته کلید نشدم.
این روزها حس ِ آدما، یه جوریه که دلم می گیره وقتی به حساشون فکر می کنم... حس می کنم که تموم آدما دارن از هم هی دورتر و دورتر میشن... خیلی احساس بدیه.

مشق سکوت-رها دوشنبه 1 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:29 ق.ظ http://www.mashghesokoot.blogfa.com

هی نوشتم و پاک کردم اما فقط این رو بگم
وقتی مبجبور میشی به فراموش کردن اجباری، انگار اون فراموشی میشه قسمتی از وجودت و با روحت یکی میشه...

سید رسول گوزنها دوشنبه 1 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:03 ب.ظ http://seyed-rasool.blogfa.com

سلام مریم جان

امروز اومدم دیدم بعد از مدتها واسه آدمای منتظر تو اینجا قلمی زدی خیلی خوشحال شدم

خیلی وقت بود که میومدم اینجا وو غذای شب مونده به خوردم میدادی

سعی کن بیشتر بیایی و مهمونایی که تو اینجا هستن رو شاد کنی

با یه نیمرویی که تو ماهیتابه سفیده اش با زرده قاطی نشده وو یه چای تازه دم

دریاب مارو مریم خانم " ........ دریاب

آوا دوشنبه 1 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 01:58 ب.ظ

و من امید دارم که باز میگردد حسهای
خوبت به آدم های دنیایت.گرچه شاید
دیگر رنگ وبرق قبل را نداشته باشد
قلب و دل مهربان ِ دریایی ات جای
تمامی ِ حس های ناب وخوب و
خالص دنیاست.....این دل تهی
نیست،فقط حرکت موجهایش
کم شده....شاید بارانی رعد
و برقی و یا حتی شادی ِ
گذری ِ کودکی دوباره به
تلاطم آوردش............
اگه از دست من کاری
بر میاد حتما بهم بگو
من همیشه آماده ام
دل دریاییت شاد و
خوش مریم جانم...
یاحق...

بهزاد چهارشنبه 3 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 08:22 ق.ظ http://chishod.loxblog.com

هیچی نمی گم
راستشو بخوای نمی دونم چی باید گفت
فقط اومدم تا بگم تنها نیستید
شاید نباشیم اما هستیم

کویر چهارشنبه 3 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 04:26 ب.ظ http://faramushshodeh.blogfa.com

خیلی قشنگ بود انگار از ته دل خودم گفتی!!!!!!!!!!!

محبوبه چهارشنبه 3 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 07:18 ب.ظ

مهربانی باغ سبزی است که از روزنه پنجره ها باید دید
مهربانم مگذار لحظه ای روزنه پنجره ها بسته شود

معین شنبه 23 دی‌ماه سال 1391 ساعت 03:33 ب.ظ http://godisnowhere.blogfa.com/

اما حس من به آدمهایی که تمام شدنی نیستند تمام نمیشود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد