این را مدتهاست که فهمیدم ولی ....
خنده همیشه زیبا نیست !
وقتی به خودم و به خوش باوری ام در مقابل رفتار و حرفهای بعضی آدمهای دور و برم میخندم میفهمم که خنده نه تنها میتواند زیبا نباشد بلکه میتواند درد هم داشته باشد....
وقتی به خودم میخندم این درد را میکشم .
دردی که مثل خوره آنقدر به جانم میفتد تا از پا دربیایم.
این را مدتهاست که فهمیده ام...
هیچ وقت ِ هیچ وقت به خودت نخند عزیزم. یعنی از این خنده های تلخ و دردآور نکن. به جاش هر بار لجت دراومد از چیزی و کاری، یه تلنگر به خودت بزن و بگو "این بار رو بخشیدمت. دفعهء دیگه اما حواست بیشتر جمع باشه." البته به خودت نگو ولی تو دلت با خودت مهربون تر باش و باز هم که اشتباه کردی با اینکه قول داده بودی که خودت را نبخشی دوباره، اما ببخش باز هم. هیچ کس بیشتر از خودت سزاوار بخشش تو نیست. آن را از خودت دریغ نکن.
و به خودت لبخند بزن. حلوی آینه ... موقع خواب ... موقع بیداری..... چون سزاوار این لبخندهای مهربان هم هستی دختر خوب و شجاع.
دلت آرام مریم خوب :*
به آنهایی بخند که فکر میکنند
تو ساده و خوش باوری......
بگذار در این فکر ِ غلط و
این نادانی ِ مطلق بمانند
بخند و بگذر اما دردنکش
درد را رد کن......بگذار
سطحی بماند ......و
ریشه ای نشودویک
چیز دیگر: حرفت را
در خیلی جاهای
لازم بازگو کن و
مگذار بماند و
بپوسد.....دلت
آرام مریم جان
یاحق...
خنده تلخ من از گریه غم انگیزتر است ...
بعضی خنده ها انقدر درد دارن که نه میشه توضیحشون داد و نه حتی گریه شون کرد .
هر وقت از فیلم و یا نوشته ای سر در نمیاوردم و با کسی راجع
همون مورد و مطلب صحبت میکردم تا بهتر بفهمم و درکش
کنم و دست آخر چیزی دستگیرم نمیشد به خودم
میگفتم سوژه اش فلسفی و از درک تو عاجزه
مریم جان ؛
پست ایندفعه تو هم برای من خیلی خیلی فلسفیه
خدا وکیلی چندین بار هم خوندم ها ؛
ولی دریغه یه ذره یاری از این ذهن کودن من برام موند
علی یارت باشه
خنده ی تلخ من از گریه غم انگیز تر است
کارم از گریه گذشته است که بر آن میخندم
وقتی این پست رو میخوندم مدام این شعر توی ذهنم بود
خیلی چیزا میتونه تلخ باشه ولی خنده های تلخ بدتر از هر چیزیه
سلام خوبی؟هیچکس اززندگی خودراضی نیست به دوروبرخودت به دقت نگاه کن چه کسی راسرحال وشادمیبینی؟همه به نوعی افسرده وداغون هستن تاپیمانه پرشودوبرود ان رفتن مهم است بازمانده هاچه خاطره ای داشته باشندان فردکه بعدازرفتنش بخوبی ازش یادکنن این ۳و۴سال چندنفرازبستگان شمابه رحمت خدارفتن؟شماازانهاچه خاطره ای داری؟مامرده متحرک هستیم چاقوزیرگلوی ماگذاشتندکه بایدزندگی کنی هزارباربگویم نمیخواهیم میگه دست خودت نیست چون من میگم تاکی پیمانه پرشودمنهم مثل شمادردبی درمان دارم ولی چیکارکنم؟تاازعذابم کم شودواقعاهیچ لذتی اززندگیم نمیبرم اینهم یکشعار به یادت ارزوکردم که چشمانت اگرترشدزشوق ارزوباشد نه تکرارغم دیروز
سلام مریم جان،خواننده خاموش همه پستاتم ،البته از اولش باهات نبودم از نصفه ها رسیدم اما همه رو خوندم،ایشالا هر چه خنده زیبا،تقدیم تو باشد
من همه شب تا به سحر شب زنده داری میکنم
صبح صادق تا دمد اختر شماری میکنم
کودک قلبم شده بیمار و من مادر صفت
در کنارش دارم و بیمار داری میکنم
*از هجوم غم گهی لبخند تلخی میزنم
گریه بر این خنده چون ابر بهاری میکنم*
گر چه انوه شبانگه عمر کوته میکند
باز از جان و دل آن را خواستگاری میکنم
مریم عزیز با تمام تار و پودم این مدل خندیدن رو درک میکنم. و آرزو میکنم خدا به دلت صبر و آرامش بده!
کجایی مریم عزیز ما..؟
نیستی بانو......نکنه
از ما خسته و دلزده
شدی! مابیصبرانه
منتظریماهنوز...
دلت گرم مثل
تمام رووزهای
گرم تیرماه...
یاحق...
سلام
عزیز ..مریم جان شیرازاد عزیز(مکتوب) با شما چه نسبتی داشتن ؟الان داشتم ژست بابک رو می خوندم راجع به ایشون ... بعد شما یادم اومدی...ببخشید سوال کردم اگه دوست داشتی پاسخ بده عزیز...
دوست عزیزم معذرت میخوام که خودم نتونستم جوابتو بدم
ممنون که میخونیم
سلام مریم جان،خیلی کم مینویسین!ای کاش بیشتر اینجا بودید،دوستت داریم.و همچنین نوشته هاتو وحضورتو
سلام مریم جان
عزیز تمام آرشیو ت رو امروز خوندم فهمیدم پاسخم رو...
خداوند شیرزاد عزیزت رورحمت کنه عزیزم
سلام مریم جان
نمی دونم چی بگم
خواهر منم ۳ سال پیش شوهرشو از دست داد و هممون داغون شدیم
روزی نیست که از ناراحتیاش به گریه نکنیم
می دونم سخته اما دلم میخواد بهت بگم جوری زندگی کن که شیرزاد دوست داشت
یک شب لبخند تو را روی لبهایم نقاشی می کنم
و می شوم زیباترین دختر شهر
.
.
.