فکر هرشب تو....

اینجا از تو برای تو مینویسم

فکر هرشب تو....

اینجا از تو برای تو مینویسم

خیال باطل

روزی که تو را به دست آوردم احساس میکردم فاتح دنیا منم ...

 

 آنروز نمیدانستم که روزی که تو میروی دنیا تمام سازه های مخوفش 

 

 را بیتفاوت به اینکه روزی فاتحش بودم بر روی ویرانه های دلم خواهد ساخت و پرچمی  سیاه

 

به نشانه ی فتح این ویرانه بر دلم خواهد زد. 

 

و من مات و مبهوت صد بار میگویم :چرا لذت این فتح اینقدر کوتاه بود؟........

نظرات 36 + ارسال نظر
علی دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:48 ق.ظ http://alirabiei.blogsky.com

اوووووووووووووووووول!

الهیییییییییییییی
علی جونم
مرسی از اومدنت

علی دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:49 ق.ظ http://alirabiei.blogsky.com

بعضی موقع ها من هم یک چیزی رو یا با یک کسی دوست میشم فکر می کنم خوشبخت ترین ادم روی دنیا هستم

علی جون کاش معنیشو میفهمیدم

شازده کوچولو دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:53 ق.ظ http://www.shazdehkocholo.blogsky.com

مریم گل من
از فتحت خوشحال باش
چون طول زندگی مهم نیست اونچه که اهمیت داره عرض زندگیه

فاطمه شمیم یار دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:02 ق.ظ

سلاممم مریم جان
جدا کاش یکی جواب این جور سوالای سخت رو بلد بود.....
باز هم خوبه لذت فتح رو چشیدی هر چند کوتاه...
بعضی طولانی عمر می کنند دریغ از یک فتح لذت بخش شاید.....

همیشه عمر خوشیام کوتاه بوده

آناهیتا دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:22 ق.ظ http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

کوتاه نبوده مریم جان
همیشگی و جاوید بوده

الهه دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:44 ق.ظ http://khooneyedel.blogsky.com/

کلا عمر خوشی کوتاهه مریمی...برای همه همینطوره....خیلیا که اصلا مزه مزه هم نکردن اون عشقی رو که تو تجربه کردی...اون همسفری و همدلی رو...شاید خیلیا بگن به درد الانش نمی ارزه...ولی من میگم می ارزه...داشتن و چشیدنش بهتر از نچشیدنش به خاطر ترس از دست دادنشه.......
عمر کوتاه این فتح رو به عشق بزرگ خودت و شیرزاد ببخش عزیزم....

خدیجه زائر دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:40 ق.ظ http://480209.persianblog.ir


مریم جانم.........................حق داری عزیزم حق داری وقتی پست بزرگراه رو خونده بودم با خودم گفته بودم خوش به حال زنی که کنار این دلاوره............اما تا چشم به هم بزنی دنیا به اخر راهش رسیده.......

فرزانه دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:46 ق.ظ http://www.boloure-roya.blogfa.com

لذت فتح شاید کوتاه بوده باشه برات اما یاد و خاطره اش همیشه همراهت هست. تو همیشه یه داستان محشر برای تعریف کردن داری.

دختر انتظار دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:30 ق.ظ http://www.sesaleyedordoneh.blogfa.com/

سلام مریم بانو
از خیلی وقت پیش وبلاگ دوستان رو میخوندم جوگیریات و کر گدن و دکولته بانو و مهربان و....
ولی همیشه خاموش بودم
گفتن نداره ولی برای فوت جناب شیرزاد سه روز گریه کردم با اینکه نمیشناختمشون ولی یه حسی از مردونگیشون برام میگفت .
یادمه روزی که صدای بچه ها رو ضبط کرده بودن که با ایشون حرف بزنن انقدر تو اداره گریه کردم که حالم بد شد.
خواهر من مثل شماست در عنفوان جوونی همسفرش رو از دست داد و امروز که ۷ سال از اون ماجرا میگذره یه ذره هم از عشقشون کم نشده .
امروز باز خوندمتون و گریه کردم . داغتون رو حس میکنم خواستم بگم صبوری کنید و سعی کنید که با نزدیکی به خدا و غسل صبر کردن و هر کاری که آرومتون میکنه سعی کنید روحیتون رو حفظ کنید.
میدونم همه این کارهارو بلدید ولی من گفتم که خودم آروم بشم .دوست دارم شادیهاتو رو بخونم توی این وبلاگ.
خواهر قشنگم سرتون رو درد آوردم ولی امروز دیگه اشک امونمو برید نتونستم خاموش بشینم.
دنیا رو براتون شاد شاد و شادی رو دنیا دنیا آرزومندم(گل)

رهگذر دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:00 ق.ظ http://mario22.blogfa.com/

هر چند کوتاه. هرچند با تلخ ترین پایان یه نیگا به گذشته ات بنداز. تو با کسی بودی، که خیلیا آرزوی بودن باهاشو داشتن.
شاید الان دیگه کسی به حالت غبطه نخوره اما به خاطرات چرا...

سید رسول گوزنها دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:16 ق.ظ http://seyed-rasool.blogfa.com

مریم جان سلام

آروم باش ؛ فکر نکن تو تنهایی

به خدا این مصیبت کمر خیلیها رو خم کرده ؛ ولی ...........

تو و مادرش رو بیشتر از تموم آدمایی که دور وبرش بودن ؛تحت

تاثیر قرار داده و بیشترین لطمه رو به شما زده

تموم اینارو میگم که بدونی از عمق این ضایعه بیخبر نیستم

و با تموم وجود حسش میکنم

اما مریم جان ؛ تا حالا کسی رو ندیدی که با هم زندگی کنن و

هیچ ارتباط کلامی و حسی نسبت به هم نداشته باشن

یعنی با هم باشن و جدا از هم

و برعکس کسانی مثل شما دو نفر که بارها به خاطر

ماموریتهایی که اون میرفت ؛ همدیگه رو نمیدیدین ولی باهم

بودین ؛ اون حس و حال همیشه با تو و اون بود

چه وقتی که اون پیش تو بود و یا مدتها بنا به هر دلیلی میرفت

تو اونو پهلوی خودت داشتی و حس میکردی

حالا از وقتی که جسم اون از این دنیای کثیف رفته و روح پاکش

همیشه با تو هست آیا بیشتر از همیشه دوستش نداری ؟؟



شدت علاقه تو به اون بیشتر از پیش نشده ؟


لذتی که تو فراق هست رو نمیشه تو وصال پیدا کرد

پس با عشق اون بمون و با عشق خودت بساز

صبور باش

دلتنگیهای تو برای عشقت طبیعیه و دلت رو صاف میکنه

و

شکیباییه تو ؛ روح اونو در کنار تو به آرامش میرسونه

قربون تو برم که تموم این سختیهارو باید یه تنه به دوش بکشی

اما ....



به هر حال باد میوزد

و تو .....

میتوانی در مقابلش هم دیوار بسازی

و هم ......

آسیاب بادی

تصمیم با خود توست



صبور باش و با عشق خودت باش ؛ تا به آرامش برسه

جزیره دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:32 ق.ظ http://jaziretabrik.blogfa.com/

سلام
فقط میگم خوندمتون و اینکه حس این پست مثه همه ی پستای قبلتون بم منتقل شد و نتیجش شد یه قفل به دهنم . یه آه از ته ته ته قلبم، دیگه نمیدونم چی بگم؟


افروز دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:04 ب.ظ http://apoji.persianblog.ir

مریم تو یک فاتح بودی نه یک خسته نشسته در پای کوه

سارا دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:39 ب.ظ http://www.takelarzan.blogsky.com

سلام مریم عزیزم
میدونی مریم جون من فک میکنم باید به فتحت افتخار کنی خانومم
تو باید خوشحال باشی چون لذت یه فتح هرچند کوتاه ولی خوب خیلی بهتر از ی فتح طولانی ولی نه چندان جالبه

هدیه دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:58 ب.ظ http://www.6bahman.blogfa.com


......انگار دنیا همیشه حریصه...حریص گرفتن خوشیها...حریص گرفتن تموم لذت ها....

بمیرم برای دلت...مریم جان....بمیرم...

به قول دوستمون باز هم خداروشکر که لذت بودن در کنارش رو هرچند کوتاه تجربه کردی....
از تمام خوشیها حداقل خاطراتش رو داری....هیچکس نمیتونه اونا رو ازت بگیره حتی خود خدا...
خاطراتش فقط مال توست عزیزدلم....

مامان سیلوانا دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:01 ب.ظ http://www.silvanamarefat.blogfa.com

برای سبک کردن این غم سنگین ، کار زیادی از دست من و هیچکس بر نمی یاد .
با تمام وجودم برات صبوری آرزو می کنم ، مریم عزیز .و مطمئنم روزی پاسخ این همه عشق پاک رو دریافت خواهی کرد .
شقایق ، بهترین تصمیمی بود که گرفتی .
امیدوارم همیشه سلامت وسر بلند باشی .

مهدی پژوم دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:48 ب.ظ http://mahdipejom.blogsky.com

سلام مریم بانو...
یاد باد آن که سرکوی توام منزل بود
دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
...
راستی خاتم فیروزه بواسحاقی
خوش درخشید... ولی دولت مستعجل بود...

کورش تمدن دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:56 ب.ظ http://www.kelkele.blogsky.com

سلام
منم با شازده بانو به شدت موافقم

دلارام دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:37 ب.ظ http://delaramam.blogsky.com/

دنیا بی رحمتر از اونه که فکرش رو میکنیم .
اما حتما تو فاتحی ، نشونش هم روزهای قشنگیه که با هم داشتین ، هرچند کوتاه اما عمیق

مرضیه( سیندرلا) دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 07:33 ب.ظ http://www.bglife.blogsky.com

هنوز فاتح تویی!!!
شاید لذتی که از همین زندگی کوتاه بردی کسی در پنجاه زندگی نبرده باشه
زندگی به تعداد نفسهایی که میکشیم نیست مریمی به تعداد دفعاتیه که از عشق از شوق از شادی... نفسمون بند اومده....

ناشناس آشنا سه‌شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:27 ب.ظ

سلام مریم جان
خوش به حالت که لذت فتح عشقو چشیدی و الان در نبود جسم شیرزاد میتونی با یاداوری خاطرات قشنگ و شیرین عشقت خودتو سیراب کنی خودتو بزار جای اونایی که خیال فتح قله عشقو داشتن و به دره تاریک نفرت سقوط کردن و از گذشته جز لکه های سیاه و انزجار چیزی براشون نمونده.
نمی گم راهی رو که در پیش داری سخت و طاقت فرسا نیست خیلی خیلللللللللللللللللللللللی سخته و همیشه و هرلحظه برات صبر و آرامش آرزو می کنم اما هر وقت خسته شدی با یاداوری تجربه قشنگ عشق ابدی خودت و شیرزاد میتونی انرژی بگیری و اینو بدون که تا اخر این راه تو همچنان فاتح قله عشق شیرزادی و این تنها سرمایه و منبع انرژی تو برای ادامه این راه سخت و دشواره پس قدر این سرمایه رو بدونو مقاوم باش.

سلام دوست آشنام
نمیدونم چرا حس میکنم خیلی از نزدیک میشناسمت
سعیمو میکنم دوست خوبم

بهار(سلام تنهایی) سه‌شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:53 ب.ظ

سلام عزیزم ...این دو پستت رو با هم خوندم ..خیلی حرفا برای گفتن دارم ولی خیلی حرفا زمان داره گفتنش ..عمر خوشی های دنیا کوتاهه ولی خوشحال باش که خوشیت جاودانه و پایدار مونده و خواهد موند .....از دست دادن سخته ولی بازم خوشحال باش شجاعانه از دستش دادی و عشقت تو دلت جاودان موند و نمرد ..مرگ عشق خیلی دردناکه خیلی ...صبور باش عزیزم و سالهای نفس کشیدنت رو سلامت بدار ...
خوبه نوشن برات بنویس از لحظات قشنگت ...روحش شاد ..

همه ی خوبیها و افتخارها برای او شد و تنهایی ها و دردها برای من
این شد سهم من
ممنونم از اومدنت

محبوب سه‌شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:42 ب.ظ http://mahboobgharib.blogsky.com

مطمئن باش که تو هنوز هم فاتح ِ تمام قله های خوشبختی هستی...
اما در مورد کوتاه بودن عمر خوشی و اینکه می تونست بیشتر باشه، هر چی بخوام بگم زر مفته ... هرچند واقعا درسته که کیفیت مهمه نه کمیت ، اما چرا نشه که مدت بیشتری با اون کیفیت زندگی کرد؟

الهی من قربون شما برم که حرف میزنی من آروم میگیرم
با تو غمام یادم میره بخدا عزیز دلم

بابک سه‌شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 04:24 ب.ظ

همیشه همینه
شیرینی های زندگی کوتاه هستن
و شادی هاش زودگذر
حیف که وقتی که باید اینو نمی فهمیم
همیشه دیر میشه

به به
ببینید کی اینجاست
آره کیامهر جان
ولی چرا بعضی از زندگیارو میبینی که تا ابد خوشن و بعضی از آدما هم همیشه بدبختن
عمر خوشی اونا که همش بد میارن میره برای اونایی که همیشه خوشن
شیرزاد به موقع فهمید که زمین پست ترین جای عالمه
سرافراز کردین استاد

عاطفه سه‌شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:33 ب.ظ http://hayatedustan.blogfa.com/

پرواز هم دیگر رویای آن پرنده نبود‬
‫دانه دانه پرهایش را چید‬
‫تا بر این بالش خواب دیگری ببیند‬
‫«گروس عبدالملیکان»

عاطفه سه‌شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:37 ب.ظ http://hayatedustan.blogfa.com/

‫موسیقی عجیبی‌ست مرگ/ بلند می‌شوی/ و چنان آرام و نرم می‌رقصی/ که دیگر هیچ‌کس/ تو را نمی‌بیند‬
«گروس عبدالملکیان»

مریم همسفر شیرزاد چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:09 ق.ظ

دوستای خوبم کامنتایی که جواب داده نشده از جایی که تایم کم داشتم تایید شده
شرمنده ی همه ی دوستای گلم هستم

آوا چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 04:15 ق.ظ

مریم جان من خصوصی یه بارواست یسری
چیزارونوشته بودم.فک کنم بهت نرسیده
اگه خوندیشون یخبر این جااااااابهم بده
راستی ببال بخودت که همون چندین
سال فااااتح دنیابودی.نه مثل....که
باداااااااشتن زندگی چهل و اندی
سالشون هنوزم که هنوووووزه
درخت زندگیشون بااا یه تلنگر
کوچیک اون چناااااان تکونی
میخوره که انگاااااار میخواد
ریشه هاش از جا در بیاد
خ.ص.و.ص.ی ی ی..
یاحق...

آواجونم میخوام بهت زنگ بزنم
میخوام صداتو بشنوم
احتمالا همین فردا
خیلی دوست دارم

ماهی تنگ بلور چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:27 ب.ظ

مطئمنی حقیقت همینی هست که میبینی؟

راستش ماهی جونم مغزم دیگه اینروزا بهم اجازه نمیده بیشتر از اینو ببینم
هیچ دید و امیدی به آینده ندارم

آذرنوش چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:07 ب.ظ http://azar-noosh.blogfa.com

عمر خوشی کوتاهه عزیز من چی بگم که همین خوشی کوتاه رو هم خدا نصیبم نکرده...

نمیدونم
چرا یه دفعه همه ی خوشیها نصیب یکی میشه و بدبختیها برای یکی دیگه
واقعا نمیدونم

فاطمه پنج‌شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:06 ب.ظ http://keo.blogfa.om

سلام مریم جان!
از طریق چند تا وب اومدم وبت!
شاید اشکی که توی چشمام جمع میشه توانایی اش از زبونم بیشتر باشه...نمی دونم...ولی دوست دارم یه چیزی می گفتم...یه کاری می کردم تا یه کوچولو دلت شاد بشه و کمک می کردم
خودمم نمی فهمم چی میگم!

خوش اومدی عزیزم
خوشحال میشم کنارم بمونی

حبیب جمعه 1 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:05 ب.ظ http://artooni.blogsky.com



جشن تولد شیرزاد عزیز

آقا حبیب من ممنونم از لطف و مهر زیادتون که لحظه لحظه کنار من و شیرزادم بودید و هستید
خیلی زحمت کشیدید
خیلی

تیراژه شنبه 2 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 03:23 ق.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

سلام
کوهنورد را به فتحش می شناسند نه به در قله ماندنش
در هر ارتفاعی که باشی فاتحی حتی اگر از روزی که قله را فتح کردی هزار سال گذشته باشد
بی خیال دنیا
.
.
خوبی خانم؟
رو به راهی نازنین؟

بهزاد شنبه 2 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:19 ب.ظ http://story90.loxblog.com

سلام
ببخشیدا اما من متن "لحظه ی دیدار..... " را در وبلاگم کپی کردم + یک متن دیگه که شاید خونده باشین
اگر دوست ندارین بگین تا سریع پاکش کنم
روحش شاد

هیچ اشکالی نداره بهزاد جان
خوشحالم میشم

مهسا چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:29 ب.ظ

سلام.همین الان از طریق چندتا وب دیگه اینجارو پیدا کردم...نمی دونم چی بگم بجز اینکه از همون لحظه ای که شروع کردم به خوندم تا وقتی که تموم شد اشک ریختم و گریه کردم...واسه دل تو...واسه تنهاییت...واسه همه ی اون خاطرات که میدونم هنوزم به روشنیه روز اوله...واسه خودم... واسه تنهاییام...واسه خاطراتی که باهاشون زندگی می کنم...
ولی مریم جون.خانمی.گلم تو از من خوشبختری خیلی خوش بخت تر!تو شیرزاد و داشتی که عاشقت بود و هست...ولی من...من عاشق بودم ولی عاشقم نبود...
این وسط من باختم ولی تو فاتحی...خوش به حالت مریمی!

سلام دوست مهربونم
عزیز دلم هممون یه جوری درگیریم
یکی از حسرت و یکی با نفرت
هیچ کدوممون برنده نمیشیم
دوست دارم اگه کمکی از دستم بر میاد برات انجام بدم عزیزم

[ بدون نام ] سه‌شنبه 27 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:05 ق.ظ












برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد