فکر هرشب تو....

اینجا از تو برای تو مینویسم

فکر هرشب تو....

اینجا از تو برای تو مینویسم

؟؟؟

نمیدونم چه اتفاقی برای قسمت کامنتدونی پست قبلیم افتاده 

ازتون میخوام اینجا برام بنویسین 

  

منتظرتونم 

نظرات 31 + ارسال نظر
کیامهر یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:21 ق.ظ

سلام علیکم
من فکر می کردم عمدا کامنتها رو بستید
به هر حال
کار خیلی قشنگی کردی مریم بانو
و چه عنوان قشنگی برای پستت انتخاب کردی
تا شقایق هست ...
خدا بهت سلامتی بده و همیشه یار و یاور شقایق باشی

سلام علیکم
برادر
ممنونتم کیامهر جان
ایشالا که بتونم براش کمکی باشم

فاطمه شمیم یار یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:07 ق.ظ

سلاممم مریم جان
من گفتم شاید خودت کامنت دونی رو بستی..و گرنه پستت رو خوندم عزیز...نمی خوام تعریف الکی کرده باشم یا برای دلخوش کنی حرفی بزنم..ولی کاری که انجام می خوای بدی..خیلی بزرگ و بی نظیره...یعنی بزرگی می خواد از هر کسی ساخته نیست..امیدوارم هم برای خودت عالی باشه و هم باعث شادی روح شیرزاد عزیز بشه..
به امید روزهای خوب و خوب تر

سلا عزیزم
فقط و فقط برای شیرززاد اینکارو کردم
برای خودم دیگه هیچی نمیخوام

نیمه جدی یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:34 ق.ظ http://nimejedi.blogsky.com

سلام
عزیزم قدم این شقایق نورسیده مبارکااااااا باشه.

سلام مهربون
سلامت باشی عزیزم

احد دایی یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:19 ق.ظ

یعنی چییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یعنی رفتی بیرون اومدی خونه << مامان شدی >>؟؟؟
بهرحال بهت تبریک میگم و خوشبحال شقایق که مامان گلی مثل تو داره.
خدا کنه زودتر ۳ماه تموم بشه تا ما نوه آبجیمونو ببینیم.
.
.
.
نمیدونم از دیروز شاهین هی به من میگه به مریم خانوم جون سلام گررررم برسون.
آخه بچم خجالتییه روش نمیشه بگه (مادر زن جون)

آره دیگه
بهمین سادگی
بهمین خوشمزگی
سلامت باش خان دایی
بچم رزرو شده قبلا
بهش میگم برای شاهین پارتی بازی کنه

آناهیتا یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:25 ق.ظ http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

سلام مریم جان
دیدی گفتم همسفر شیرمرد دل دریایی داره؟
هیچی نمی تونم بگم جز اینکه کار نیکی انجام دادی.این کار شهامت و از خود گذشتگی می خواد.شقایق خوش شانس بوده.خدا خوب مادری نصیبش کرده.امیدوارم در کنار دخترت از ته دل بخندی...شاد باشی...
به روح مهربونت افتخار می کنم...

ممنونتم عزیزم
شاید این کوچولو بتونه یه خورده کمکم کنه

آناهیتا یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:31 ق.ظ http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

درضمن منم یه دختر به نام ستاره دارم.خیلی اتفاقی سر راهم قرار گرفت.تا وقتی مادربزرگش زنده هست دلم نمیاد بیارمش پیش خودم...داستان ستاره ی من با شقایق شما یه کمی فرق داره...البته در یک چیز مشترک هستن.هر دو والدینشون رو از دست دادن...هر دو به محبت و مراقبت نیاز دارن.
این بچه ها پاسخگوی محبت هستن.
موفق باشی مریم جان.

سحر یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:28 ب.ظ http://dayzad.blogsky.com/

دیدی خانمی تعبیر شد؟
دیدی گفتم؟
شیرزاد همینو میخواست شک نکن.
خوش به حال شیرزاد که خانم مهربونی مثل تو داره!
خوش به حال من که خواهر مهربونی مثل تو دارم.

خواب تو باعث شد این کارو بکنم
شب قبل از اینکه شقایقو بگیرم پدرش خواب دیده بود شیرزاد از در اومده تو و یه بچه بغلشه

دلارام یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:56 ب.ظ http://delaramam.blogsky.com

وقتی داشتی از بی هدفی و بی انگیزه بودنت میگفتی ، با خودم گفتم که چی بگم که نه شعاری باشه و هم اینکه واقعا راه حلی باشه برای حال الانت .
بعد که اسم شقایق اومد و ایده نابت ، دلم گرم شد ... گفتم خودش بهتر از هرکس دیگه ای برای حالش درمانگره . واقعا کاری که انجام دادی برام دوستداشتنیه و آفرین میگم بهت .
هروقت شقایق کوچولو رو دیدی ، بهش بگو یک عالمه خاله و عمو داره که از راه دور دوستش دارن . چون تونسته با وجودش حال و هوای مریم ما رو عوض کنه .

سلام دلارام عزیزم
چشم مهربون
حتما بهش میگم
خدا کنه دلم بهش خوش شه

نیکناز یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:33 ب.ظ

کار فوق العاده ای کردی....
این روزا این تویی که زندگی میکنی ...ماییم که مردیم...
این شبا خیلی عزیزه مریمی...هروقت دلت لرزید مارو فراموش نکن...که بسیار محتاج دعاییم...

دوست دارم فرشته ی زمینی...

سلام خانومی
ممنونتم از اینهمه لطف
محتاج دعاتم

بهزاد خلیلی یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:33 ب.ظ http://pcseven.loxblog.com

"بسم الله الرحمن الرحیم"
ُسلام
من اولین کسی بودم که پست تا شقایق هست را خوندم
من آن شب از حسینه خسته آمدم می خواستم یه جور سر خودم و گرم کنم تا اذان ، پست شما را خواندم خدا می دونه هم چقدر خوش حال شدم هم خیلی ناراحت شدم چون واقعا حیف بود خیلی.....
اما خدا شاهده که وقتی که خوندم اشکام نا خوداگاه جاری شد....
خدا بزرگه خیلی چون خودش بزرگه ما رو هم با امتحان های بزرگ تست می کنه ایشاالله که تو این امتحان ها موفق باشیم(من خودم از این حرفا حالم بد می شه ها اما واقعیت تلخه)
من نمی خوامشما را آروم کنم فقط می خوام بگم با این کاری که کردین اقا شیرزاد خیلی خوش حال شده ، چون هم خیلی بچه دوست داشت هم همهی بچه ها باهاش جور بودند از جمله خود من ، شاهین ، بهروز و....
ایشاالله به حق همین شب عزیز روحش و شاد کنه و با مولاش "علی(ع)" هم سفره بشه و به حق خانم فاطمه زاهرا(س)خدا به شما و عمه فتانه صبر بده.

شاید آنروز که سهراب نوشت :

تا شقایق هست زندگی باید کرد

خبری از دل پر درد گل یاس نداشت

باید این طور نوشت :

چه شقایق باشد چه گل پیچک و یاس

جای یک گل خالیست
(به امید فرج مولایی که با اومدنش تموم می شه این همه زجر کشیدن)


سلام بهزاد جان

ممنونتم که اومدی و خوندی و نظر دادی
نمیدونم این چه بلاهایی که خدا داره سر ما میاره
خدا کنه خودشون به دادمون برسن
بازم ممنونتم

مهسا یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:10 ب.ظ

سلام مریم جونم خوشحالم که یه راهی پیدا کردی که یکم آرومت کنه من تو این چند وقت همش از خدا میخواستم که خواهرم یکم آروم شه و خوشحالن که الان با نوشتن و با وجود شقایق کوچولو یکم آروم شدی مطمئنا آقا شیرزاد هم از این کار خوشحاله و آرامش بیشتری پیدا میکنه.خواهر مهربونم واسه آرامشت دعا میکنم

سلام عزیزم
بازم برام دعا کن مهربون

سیندرلا یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:31 ب.ظ http://zozooooo.blogfa.com/

مریم جون خیلی کاره قشنگ و بزرگی کردی.
مطمئنم که شیرزاد هم الان از کاره خیری که کردی شاده.

مریم جون این شقایق جون مادر داره دیگه درسته؟قرار نیست که باهات زندگی کنه یا با تو میمونه؟؟فک کنم یه سری از هزینه هاش یا کل باتو هست دیگه اره؟؟
من یه کم قاطی کردم این جاشو.

سلام عزیزم
آره مادر داره
قسمتی از هزینه هاش با منه
پیش مادرش میمونه

پروین دوشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:41 ق.ظ

خدا ترو برای شقایق و شقایق رو برای تو حفظ کنه عزیزم.
پستت را قبلا خوانده بودم اما الآن که در چوابهایت به کامنتها خواب پدر شیرزادت را خواندم مو به تنم سیخ شد.
روح بزرگش قرین ارامش و رحمت.

ممنونم پروین جان
مرسی از همراهیت

حبیب دوشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:32 ق.ظ http://artooni.blogsky.com


احتمالا از تعدا زیاد کامنتها منفجر شده

خوب داشتن طرفدار بیش از حد هم دردسره خو.....

این لطف همه ی دوستامونه آقا حبیب
ممنونتونم

حبیب دوشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:37 ق.ظ http://artooni.blogsky.com


سلام

طاعات قبول

نمیدونم چطوری از بابت اون همه پذیرایی و مراسم باشکوه ازتون تشکر کنم

پست قبلیتون خیلی مادرانه بود خیلی

کاش منم سعادت همچین کاری رو داشتم کاش

موفق و سلامت باشید

یا حق

مراسم با وجود شماها بود که با شکوه شد آقا حبیب
ممنونم از اونهمه زحمتی که کشیده بودید
خونه ی منو شیرزادو نورانی کردید

آرش پیرزاده دوشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:02 ق.ظ

کار قشنگی کردی و مسئولیت بزرگی برداشتی موفق باشی

ممنونم آقا آرش
حتما از شما که تجربشو دارید کمک میگیرم

گــل گیســـو دوشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:13 ق.ظ http://gol-gisoo.blogsky.com/

سلام مریم عزیزم
امیدوارم با ورود شقایق زندگی تون رنگ تازه ای بگیره
کار ارزشمندی انجام دادین
تبریک میگم

سلام گل گیسوی مهربونم
منم امیدوارم به وجودش
خدا کنه شیرزادم دوست داشته باشه

دختری که حرفهایش را نمیخورد دوشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:47 ب.ظ http://www.rainygirl89.blogfa.com

گاهی وقتا بهترین حرف دربرار انسانها مخصوصا زن ها سکوت است..... نمیدونم چی باید بگم... قفل کردم.... ولی با همتت آفرین میگم و تحسینت میکنم.....

عزیز دلم برام خیلی دعا کن

بهار(سلام تنهایی) دوشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:47 ب.ظ http://www.beee-choneh.blogfa.com

سلام مریم شیرزاد ..راستش من یکی از خواننده های خاموش شیرزاد بودم .نمی دونم چرا کامنت نمی ذاشتم و هر بار به خودم میگفتم دفعه ی بعد کامنت می ذارم ...وقتی اون اتفاق وحشتناک افتاد و از طریق وبلاگ کرگدن فهمیدم دوست داشتم تو این دنیای مجازی پیدات کنم ولی بعدش حدس زدم که وبلاگ نداری ..به طرز عجیبی با اینکه نمی شناسمت برام آشنایی و از اون روز تو فکرم هستی ...خیلی خوب کردی که وبلاگ زدی و خیلی خوشحالم که می تونم حالت رو اینجا بفهمم ...در مورد شقایق بگم بهترین کار دنیا رو کردی ..شقایق زنده ت می کنه باور داشته باش ...تا شقایق هست زندگی باید کرد ...شجاع باش نازنینم

سلام عزیزم
ممنونم از همراهی و همدردیت
منم خوشحالم که با این وبلاگ تونستم با عزیزانی مثل تو آشنا بشم
خوش اومدی مهربون

ناشناس آشنا سه‌شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:15 ب.ظ

سلام مریم عزیز
خوشحالم که روی پای خودت ایستادی و راهی رو برای ادامه زندگی اونطور که خودت به آرامش برسی و شیرزادت شاد باشه ، پیدا کردی. مطمئن باش با شاد کردن دل بچه یتیم ، خدا دلت را شاد می کنه این به من ثابت شده و روی هوا حرف نمی زنم. اولین پاداشی که خدا بهت داده همین انگیزه ایه که برای ماهها و سالهای آینده پیدا کردی .
موفق باشی مریم مهربون که همیشه از وقتی شناختمت مهربونی مریم شیرزاد زبانزد همه بوده.

سلام ناشناس همیشه آشنا
ممنونم از دلگرم کردنت
امیدوارم این یه بهونه بشه برام
امیدوارم ولی..............

محبوب سه‌شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:03 ب.ظ http://mahboobgharib.blogsky.com

مریم جونم سلام
خوبی ؟
من همون روزی که پستت رو خوندم احساسم رو اس ام اسی بهت گفتم ..
اینجا هم می گم که خیلی برات خوشحالم و خوشحالم که بهانه و انگیزه ای داری برای ادامه دادن ...
ما هم کنارتیم و هر کمکی که از دستمون بر بیاد تا تو شادتر و بهتر باشی،دریغ نمی کنیم...
تو عزیز دلی ...
من از همین حالا شقایق رو ندیده، خیلی خیلی دوست دارم

سلااااااااااااااااااااام عشقم
الهی قربونت برم که وقتی باهات حرف میزنم انگار دارم با خواهرم حرف میزنم مهربون
محبوب این روزا و شبا برام خیلی دعا کن
خواهر گلم خیلی دوست دارم

جزیره سه‌شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:10 ب.ظ

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام

من فک میکردم دوس ندارین درموردش صحبت کنیم که کامنتدونی نزاشتین.
نمیدونم چه صفتی برازنده این کاره شماست، "کار خوب"، "کار قشنگ"، "کار جالب"، شاید هم کار بزرگ و کار سخت.
سخته دیگه، امیدوارم رنگ روزهاتون عوض شده و اینکه روزهایی پر از خوبی و شادی و سلامتی رو با اون فرشته ی کوچولو سپری کنین

راستی عکسشو بزارین تا ما هم ببینیمش

سلام دوست عزیزم
این کارو فقط برای آرامش شیرزادم میکنم
چشم در اولین فرصت عکسشو میذارم

دکولته بانو سه‌شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 05:02 ب.ظ

ماری جون یه تکون ... ماری جون دو تکون ... گردو خاک خونتو بتکون ... آپدیت پلیز !!!!!!!!!!!!
انگلیسی سلیسو حال کردی؟ !!!

سلااااااااااااااااااام قربونت برم که اینقدر ماهییییییییییییی
آخه آپدیتای درب و داغون من که فقط حالتو میگیره قربونت برم
چشم

دکولته بانو سه‌شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 05:16 ب.ظ

بی خیااااااااااال ... من چقدر خنگم ! ... خب نمی دونستم آپدیتی که تو وب محسن اومده بالا، فقط همین چند خط نیست و قبلش مفصل در مورد دختر کوچولوت نوشتی ! ...
چقدر کار خوبی کردی مریم ... منم خیلی بهش فکر کردم ... شاید یه روزی منم سرپرستی یه دختر یا پسر کوچولو رو ... حتما حس خیلی خوبی داری که انقدر باذوق اینجا نوشتی ... و خوشحالم که انگیزه داری ... حفظش کن ... با تمام وجودت ... می بوسمت خانومی ...

قربونت برم
مریم راستش این آخرین چیزیه که بهش چنگ انداختم تا شاید برام انگیزه بشه برای بودن
خدا کنه که بشه
تو که باید یه جیگر توپولی رو خودت به دنیا بیاری تا من قربونش برم
بابا زود باشین دیگه
منم آرزو دارم خاله بشم ها

هلیا چهارشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 06:22 ب.ظ http://www.mainlink2.blogsky.com

کارای خدا خیلی عجیب غریبه .............
با وجود شقایق دل تو رو آروم میکنه و با وجود تو دل شقایقو.................
با وجود شما دو تا کنار هم ............... خیال شیرزاد عزیز رو..... که میدونم خیلی نگرانته ...............
خیلی کار قشنگی کردی مریم.

داود (خورشید نامه) یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:10 ب.ظ http://poooramini.persianblog.ir

انسانهای بزرگ از مصیبت نعمت می سازند
مبارکت باشد این نعمت

مصیبت بود
فقط مصیبت
که بعضی نامش را حکمت گذاشتند

بهنام شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:44 ب.ظ http://www.delnevesht2011.blogfa.com

یه لااااااااااااایک گنده کامنت هلیا بانو

پس داداش ما دختر دار شد به سلامتی...

دل خون دوشنبه 11 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:19 ق.ظ

عذر خواهی از شیرزاد

بشنو مریم چون حکایت میکند
او ز دلتنگی شکایت میکند
از فراق روی تو نالد همی!
لاله پر پر ،از برایت میکند
دوری ات تاب و توان از او ربود
ااه و ناله از جفایت میکند
لیک ! ای شیر زمان ،بر دل مگیر
گر بیایی،دل سرایت میکند

نگفتین کی هستین؟

سعید جمعه 15 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 02:23 ق.ظ

سلام.نمیدونم چراامروز صبح که از خواب بیدار شدم حال غریبی داشتم.همش به فکر شکایتبامه تو بودم که برای شیرزادت نوشته بودی.امشب گفتم بیام و با انتخاب قطعاتی از یکی از شعرهای استاد بزرگ شعر ایران و خطه آذربایجان زنده یاد استاد شهریار از زبان تو با شیرزاد مرحومت حرف بزنم.پس بشنو سخنان دلت رو.فراموش نشه که من فقط حامل پیغامم و بس.پیشاپیش اندازه وسعت خاک کره زمین این ضایعه رو بهت تسلیت میگم.

آتشی در خرمن هستی من افتاده بود

تا بر آرد روزگار از روزگار من دمار

من چو غواصی که ناگه رفته در کام نهنگ

یا کسی کو خود زده ناگه به آبی بی گدار

وه چه طوفالی ترین شب میگذارد عمر من

تا که طوفالی ترین یادی بماند یادگار

تیره طوفالی که گر بر کوهساران بگذرد

باز نگذارد به جز خاکستری از کوهسار

آسمان دیدار آخر نیز کرد از من دریغ

تا کند سوز و گدازم سکه ئی کامل عیار

غرقه غرقاب و دارم دست و پائی میزنم

بی فروغ از هر کران و ناامید از هر کنار

گه به جانم آتش تحمیل تسلیم و رضاست

گه به مغزم برق فکر انتقام و انتهار

سر فکندم پیش و رفتم رو بسوی سرنوشت

ورد آهم دم به دم ای روزگار ای روزگار

تاج عشق آری به خاکستر نشینان میدهند

هرگدای عشق را خافظ نخواند شهریار

سلام دوست عزیز
این شعرتون انگار دقیقا همین پست من بود به زبان نظم
ممنونم ازتون
از حضورتون و از دلگرمیتون

سعید دوشنبه 18 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:47 ق.ظ

سلامی به گرمی خورشید و سردی خاک.از صمیم قلب و با تمام وجود آرزو میکنم که این سردی خاک نتونه یاد و خاطره شیرزاد رو از ذهنت نه اینکه پاک کنه که حتی کمرنگ کنه.

بشر از مادر ایام نمی زاد ای کاش

تا عنان در کف تقدیر نمیداد ای کاش

زندگی نیست که زندان مکافات است این

کس به زندان مکافات نماناد ای کاش

در باغی بگشاید به رخت سبز ولی

سخت بن بست که هرگز نگشایاد ای کاش

اول امید که خیری برساند لیکن

وآخرش خوف که شری نرساناد ای کاش

جز ستم نیست توانائی و آن هم که گناه

آدمی هیچ گناهی نتواناد ای کاش

بعد از این خانه خرابی که به دنیا دیدم

خانه آخرت از ما بدی آباد ای کاش

شهریارا دم دفتن همه را حرف این است

که دگرباره نزایاد و نمیراد ای کاش

و باز جمله ای از زبان تو به خدا :

(( ای کعبه مراد ، ببین نامرادی ام ))

مجددا مراتب تسلیت من را پذیرا باشید خواهر گلم ، بانو مریم

ارادتمند : خلبان سعید رامتین و تنی جند از همکاران خلبان در گروه پروازی هواپیمای ایرباس هواپیمائی جمهوری اسلامی ایران ((هما))

سلام دوست عزیز آقا سعید
ممنونم از اومدنتون و سر زدنتون
خیلی از همدردی و برادریتون ممنونم
این شعر......
راستش من نمیدونم شما من و شیرزادم رو از کجا میشناسید
خوشحال میشم که بدونم
بهر حال این آشنایی از هر طریقی که بوده
برای من و شیرزادم ارزشمند و بزرگه
ممنون از معرفتتون
ممنون از بزرگواریتون
ممنون از برادریتون
زنده باشید

سعید پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 02:46 ق.ظ

سلام و عرض احترام و ارادت به حضور شما خواهر عریرتر از جان.عرض به حضورتون بصورت بسیار اتفاقی وارد وبلاگ شما شدم و شکایتنامه شما رو خوندم.بعد آدرس وبلاگ شما رو ثبت کردم و چند شبیه که بعد از کار شبانه روزی با حضور در وبلاگ شما و ایجاد مزاحمت از طریق بخش یادگاری خستگی ناشی از پروازهام رو با همکلامی با شما از تن خارج میکنم.این بود مسیر آغاز مزاحمت من برای شما و اما صحبت امشبم باهاتون :

زلدگالیم و زمین زندان ماست

زندگانی درد بی درمان ماست

راندگانیم از بهشت جاودان

این زمین زندان جاویدان ماست

چسم قبر و چامه قبر و خانه قبر

باز لفظ زندگان عنوان ماست

جمع آب و آتشیم و خاک و باد

این بنای خانه ویران ماست

مور را مانیم که اندر لانه ها

روز باران هر نمی طوفان ماست

احتیاج این کاسه دریوزگی

کوزه آب و تغار و نان ماست

آبروی ما به صد در ریخته است

لقمه نانی که در انبان ماست

جز به اشک توبه نتوان پاک کرد

لکه ننگی که بر دامان ماست

شهریارا هر غمی را داروئیست

داروی دیوانگان دیوان ماست

و

نه وصلت دیده بودم کاشکی شیرزاد نه هجرانت

که جانم در جوانی سوخت ای جانم به قربانت

تحمل گفتی و من هم که کردم سالها اما

چقدر آخر تحمل ؟ بلکه یادت رفته پیمانت

تمنای وصالم نیست عشق من مگیر از من

به دردت خو گرفتم نیستم در بند درمانت

و

از زندگانی ام گله دارد جوانی ام

شرمنده جوانی از این زندگانی ام

دور از کنار همسر و یاران مهربان

زال زمانه کشت به نامهربانی ام

دارم هوای صحبت یار رفته را

یاری کن ای اجل که به شیرزاد رسانی ام

گوش زمین به ناله من نیست آشنا

من پرنده شکسته پر آسمانی ام

گیرم که آب و دانه دریغم نداشته اند

چه میکنند با غم بی همزبانی ام؟

گفتی که آتشم بنشانی ولی چه سود؟

رفتی از کنارم تا بر سر آتش نشانی ام

در خواب بینم که تو میخوانی ام به خویش

بیداری ام مباد که تو از خود نرانی ام

شمعی گریست زار به بالینم که شهریار

من نیز چون تو همدم سوز نهانی ام

و

عمر دنیا به سر آمد که شیرزاد میمیرد

ورنه آتشکده عشق کجا میمیرد؟

صبر کردم به همه داغ عزیزان یارب

این صبوری نتوانم که شیرزاد میمیرد

به غم انگیزترین نوحه بنالی ای دل

که دل انگیزترین نغمه سرا میمیرد

شمع دلها همه گو اشک شو از دیده بریز

که همه کوکبه ذوق و صفا میمیرد

دردی از مریم و این گل شقایق پرسید

گو کجائید که آن همدم شما میمیرد؟

مرگ و میری عجب افتاد در آفاق صفا

که همه شاهد انگشت نما میمیرد

مریم گل شیرزاد تو نمرده بس کن

آنکه شد زنده جاوید کجا میمیرد؟

و

باید از محشر گذشت

این لجنزاری که من دیدم سزای صخره هاست

گوهر روشندل از کان جهانی دیگر است

عذر میخواهم رفیق

با دل من آسمانها نیز تنگی میکند

آب دریاها کفاف تشنه این درد نیست

جوی باریک عزیزم راه خود گیر و برو

یک شب مهتابی از این تنگنای

بر فراز کوه ها پر می کشم

می گذارم میروم

ناله خود می برم

دردسر کم می کنم

و سخن آخرم با خواهر عزیزم مریم بانو :


رویاهایت بر آورده خواهد کرد

تو را به شیرزادت خواهد رسانید

آنکه آسمان پهناوری را می گریاند تا گلی بخندد

شب خوش و ایام روز به روز به کامت شیرین و شیرین تر از روز

قبل . خدانگهدار

سلام دوست بزرگوار
ممنونم از اینهمه احساس ناب و دوستانتون
شعراتون عالی بود
حرف دل بود
بازم ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد